خلاصه ماشینی:
"حال با توجه به اینکه یک«اصل سازمان دهنده»بر افکار سعدی حاکم نیست،سؤال این است که مفهوم اساسی در اندیشهء سیاسی سعدی کدام است؟سعدی به جوهر حکومت و یا جامعهءکمال مطلوب و همچنین به این مسئله که چه کسی باید حاکمیت جامعه را در دست گیرد کاری ندارد،او واقعیات سیاسی راپذیرفته،میکوشد چگونگی رفتار مناسب را در چنان شرایطی نشان دهد او مرد عمل است،این حرف به این معنی نیست که اهل اندیشه و نظر نیست،اما عمل را بر اندیشه رجحان میدهد: سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست 11 *** گر همه علم عالمت باشد بیعمل مدعی و کذابی 21 به این ترتیب سؤال کلی بالا،یعنی مقولهء«زندگی سیاسی سعادت آمیز»از نظر سعدی مفهومی است انتزاعی به زعم او7سؤال اساسی این است که در زندگی سیاسی چه اصول وتدابیر عملی باید بر رفتار و گفتار حاکم باشد تا سعادت نسبی سیاسی تأمین گردد.
حاکم به گمان اینکه شبان قصد جان او دارد کمان را به زه راست میکند تا او را از پای درآورد،شبان شتابان خود را معرفی کرده،ملامت وار چنین میگوید: توانم من ای نامور شهریار که اسبی برون آرم از صد هزار مرا گلهبانی به عقل است و رای توهم گلهء خویش باری بپای در آن تخت و ملک از خلل غم بود که تدبیر شاه از شبان کم بود 62 در مجموع در حالی که برای سعدی از نظر اصولی، عدالت یک معنی بیشتر ندارد و آن همانا همسانی زندگی اجتماعی با قانون فطرت و به طور اخص اطاعت از احکام الهی است،در عمل و زندگی سیاسی عدالت معانی متعدد دارد."