خلاصه ماشینی:
"به علاوه فرض کنیم این روش در مقابل آن دسته افراد مفید بوده باشد،چه لزومی دارد که با انباشتن متون فلسفی از این شبهات و دلایل،اذهان بسیار دیگری را که در مقابل بدیهیات تسلیماند،به آشفتگی دچار کنیم؟و چرا این مباحث را تنها به محققان تاریخ فکر و فلسفه اختصاص ندهیم؟ اینکه در گذشته عدهای از متکلمین در ثار درست نفمیدن فقراتی از معارف دین یا فلسفه این دو را در تعارض دیده و به انگیزهء دفاع از دین به مقابله با اصول فلسفی و از جمله بدیهیات پرداختهاند چه مجوزی است که رسایل فلسفی انباشته از بحثهایی شود که جز فرسودن ذهن نتیجهای ندارد و بلکه نقض غرض میکند و برای اذهان سالم هم این در را میگشاید که در بدیهیات شبهه کنند و دست آخر نه بداهت را به دلیل القای شبهه باور کنند و نه استدلال را به واسطهء ضعف و اغلاق بفهمند.
اگر گفته شود چه تضمینی دارد که فکر وحشی و عقل بی قید و بند و غیر متعهد به همان جایی برسد که وحی میگوید؟ همان گونه که بودهاند فلاسفهای که درد حقیقت جویی داشتهاند ولی چون عقل خود را به حی ملزوم ننموده و افسار هدایت دین را به گردن اندیشه ننهادند و باری فکر خود در حقیقت یابی حسابی مستقل باز کردند سرانام به بیرانه افتادند،چون ارمغان سفر اندیشهء آنان با محتوای وحییکسان نبوده است،میگوییم این تعارض خود موضوع بحث و طعمهء فکری پر برکتی است،انگیزهء بحث دامنه داری است که چگونه دین و عقل احکامشان کاملا مشابه نیست؟و از اینجا میزان واقع نمایی عقل،توان اندیشه،ماهیت تفکر فلسفی، حدود تأویل وحی،حققت اندیشهء دینی و زبان و بیان مذهب مورد بررسی قرار میگیرد و خود این رویارویی ظاهری دین و فلسفه به کشف حقایق ارزشمندی رهنمون میشود."