خلاصه ماشینی:
"این روزها ولی پرده دگرگون شده است؛اگر درروزگاری دیر و نه چندان دور،اینها داستان اصلیاتفاقات جامعه را شکل میداد،این روزها از یک سرشهر،خبرمیرسد در میدانی که شاید هر لحظه،گذرگاه صدها نفر از مردم است،یکی با چاقو دیگریرا کشته،سر عشق و ناموس؛آن سوی شهر،جوانیدیگر،باز برای عشق با اسید پنجه به چهره آمنهکشیده و یک عمر،غصهای تا ابد کتمان نشدنیبرایش به جا گذاشته؛توقفی نیست که پیدرپی،درمیرسد؛جوان دانشجو باز از سر عشق،محبوبشرا با چهل ضربه چاقو،وسط شهر کشته است؛هنوزشهر گیج این خبرهاست که فاجعهای دیگر از راهمیرسد؛چند وجب آن سوتر-روی نقشه البته-حمله و تجاوز جمعی وحشیانه چهارده مرد به زنانو کودکان در یک میهمانی خانوادگی در باغی درحومه خمینی شهر و باز هم اگر گوش بخوابانی،لا بدکم نیست از این خشونتها که کمکم نقل دست بهنقد ما در چند سال اخیر شده است.
رویکردی که تا حدی این پرسش را در پی دارد کهچرا برخلاف حوادث مشابه که در نواحی دیگر رخمیدهد(برای نمونه،قتل قهرمان سابق وزنهبرداریرده جوانان کشور در تابستان امسال در شهرکیحوالی شهریار توسط جوانی مست در جریانیک نزاع)هرگز چنین بازتاب وسیعی نمییابند؛بیگمان نخستین فرضیه،نقش محل وقوع جنایتو در دسترس بودن بیشتر ابزارهای ارتباطی برایکسانی که در نواحی متوسط شهر زندگی میکنندو نیز توجه بیشتر رسانهای به حوادثی است که اینمناطق رخ میدهد،با این حال،فرضیهای بدبینانه-اگر به چوب توهم توطیه رانده نشود-میتواند میلآشکار و نهان برخی نهادها به نابسامان نشان دادنیا دستکم،به رخ کشیدن نابسامانیهای طبقهمتوسط باشد."