خلاصه ماشینی:
"حال،آیا ما میتوانیم با ارادهء خودمان در درازمدت نگرشهای قضیهای خود را تغییر دهیم و آیا مفاهیم وظیفهشناختی را میتوانیم براساس این نوع کنترل در مورد باورهایمان به کار بریم؟ برای مثال،کسی تلاش میکند که تا خود را متقاعد کند که فرد خاصی او را دوست دارد،یا رئیس ادارهاش نظر منفی نسبت به او ندارد،یا مادیگرایی عقیدهء درستی است،و یا اینکه خدا وجود دارد.
29-31) حال که منظر معرفتی براساس هدف رسدن به صدق تعریف شد،سؤال دربارهء حیث معرفتی بودن وظایف مطرحشده در مورد باور به این صورت قابل بیان است:آیا این وظایف به شیوهای درست با هدف صدق مرتبط هستند تا بتوان آنها را«وظایف معرفتی»نامید؟برای روشن شدن تمایز میان حیث عقلی و حیث معرفتی وظایف،توجه به این نکته سودمند است که مطابق نظر وظیفهگرایان،اساسیترین وظیفهء عقلی ما این است که تلاش کنیم باورهایی که پیدا میکنیم تا آنجا که ممکن است،صادق باشند و باورهای کاذب به کمترین حد ممکن برسند.
اما باز در اینجا نیز آلستون بحث دربارهء چنین وظایفی را به این دلیل که به ایجاد باورهای خاص مربوط نیستند،پی نمیگیرد؛اما میتوان بحث را در اینجا پی گرفت و به سؤالات مهمی ازایندست،پاسخ داد که:آیا اصولا کسب علم و معرفت میتواند وظیفهای انسانی شمرده شود؟اگر پاسخ مثبت باشد آیا علوم خاصی موردنظر است یا همهء علوم تحت این حکم قرار میگیرند؟اگر وظایفی متوجه انسان است این وظایف از چه سنخی(عقلی،اخلاقی،دینی،نهادی و...
)هستند؟همچنین آیا همهء این وظایف عام و جهانشمول هستند یا وظایف خاص و شخصی هم وجود دارند؟اگر چند نوع وظیفه-برای مثال، هم وظیفهء عقلی و هم وظیفهء اخلاقی-متوجه انسان باشد در مقام تعارض،چه باید کرد و کدام وظیفه حاکم است؟ و)تمایز دیگر آلستون تمایزی است که میان حیث عقلی و حیث معرفتی وظایف ایجاد میکند."