خلاصه ماشینی:
"ماه نگار داوود غفار زادگان مرد زل زده به پنجره.
مداد سبز لای انگشتهای سفید و کوچک تند حرکت میکند.
نگاه دختر لحظهای بالا میآید.
دست مرد کاسه میشود جلو دهنش.
مرد سیب نیمخورده را پرت میکند طرف پنجره.
مرد زانوهاش را بغل کرده تکرار میکند: -یکدست سیاه ان.
-سمیرا میگه انگشتهای پای باباش یه روز سبز میشه.
دختر با لجبازی میگوید: -سبز میشه!
آفتاب روی صورت مرد میلرزد.
دختر مداد نارنجی را انتخاب کرده.
دختر با آواز میگوید: (به تصویر صفحه مراجعه شود)-کوهها آبی ان،درختها صورتی.
-قاصدک را چه رنگی بکشم؟ زن دستمال کاغذی را گوله کرده پرت میکند توی کاسۀ خالی.
دختر رو میکند به مرد.
مرد صداش میکند: -نگار!
دختر دفتر را بر میدارد و میدود طرف مرد.
انگشتهای مرد از لای موهای دختر میلغزد روی صفحه نقاشی.
دختر به آرامی میگوید: -ماه سفیده مگه نه؟ انگشتهای مرد روی یکیک رنگهای نقاشی مکث میکند."