خلاصه ماشینی:
"درغیر این صورت هرمشکلی برای مراسم قربانی پدر پیش بیایدشما مسئول آن هستید و بدون شک هردو هم به جهنم خواهیدرفت!» دو برادر دیگر خندیدند و گفتند:«تو وظیفۀ ما را میدانیولی ظاهرا از وظیفۀ خودت،که دقیقا همان وظیفۀ ماست،بیخبری!» برادر بزرگتر با لحنی گلهآمیز گفت:«ولی شما میدانید منچه قدر دربارۀ غذا حساس و زودرنجم،نه؟من آنقدرزودرنجم که نمیتوانم به آنچه از آن متنفرم حتی دست بزنم.
او که به شدت متعجب شده بود،تمام شب را با خودمیگفت:«چگونه تار مویی میتواند از زیر هفت تشک رویبدن برهمن جا بیندازد؟» صبح روز بعد،سلطان به قضاوت نشست و گفت که هرسه آنها فوق العاده حساس و زودرنجاند و به هریک از آن سه یکصد هزار سکه طلا پاداش داد.
وامپیر وقتی این داستان حیرتانگیز را به پایان برد،دوباره از سلطانتری ویکراماسنا پرسید:«ای سلطان،نفرین مرا که همچنان به قوت خودباقی است،به یاد بیاور و بگو بدانم کدام یک از این سه جوان که دربارۀغذا،زن و رختخواب این چنین زودرنج بودند واقعا از بقیه حساستربود؟» سلطان خردمند جواب داد:«من آخرین نفر،همان که در موردرختخوابش حساسیت داشت،را از همه حساستر میدانم؛چرا که حلقهایدر کار او نبود."