خلاصه ماشینی:
"اما سرمایمحیط بیرون وبرودت،رفتار خشک اما تمیز و برف گونۀ مردماناین سرزمین همیشه سفید در همان اولین روزهای اقامت درسوئد اورا سرخورده و پشمان میکند،و از همه مهمتر این نبینویسنده و روشنفکر دردمند خود را در کنار فراریانی همچونمهندس قمی(مسئول ساواک قم)،شهرام شاهنده(همکلاسیولیعهد،و در رؤیای تشکیل سلسلۀ شاهنده با براندازی نظامجمهوری اسلامی)،دکتر طاهری،کبی،فرشچی و زالو صفتانیمیبین دکه روزگاری در صف مقابل آنها بود،ولی اکنون دستتقدیر آنها را به زیر یک سقف و سر یک میز کشانده است و اینبرای نبی قابل تحمل نیست.
نبی در پیارتباط با ایرانیان مقیم سوئد به زندگی فلاکتبار آنها پی میبرد،همه در حال متلاشی شدن هستند:یکی به مواد مخدر پناه برده،(به تصویر صفحه مراجعه شود) یکی زندگی خانوادگیش از هم پاشیده و دیگری با لودگی وتمسخر سعی در حفظ خود و فراموشی گذاشته دارد.
ولی او نیز همچون شبحی ظلسم شده نه تنها نمیتواندخود را از این مهلکه واردهانه که با پناه بردن به خود به انفعالیچنان رخوتانگیز میرسد که وقتی بعد از مدتها اقامت درسوئد با کمک رانندۀ ماشین برف روبه تنۀ درختی را از وسطجاده کنار میکشد،خواننده احساس میکند که او گام در راهجدیدی گذاشته و تصمیم انقلابیای اتخاذ کرده است.
با این همه برایخوانندۀ رمان دال نبی شمیرانی و یا محمود گلابدرهای هیچفرقی با دیگر شخصیتهای داستانی نمیکنند و باید ویژگیهای یکشخصیت داستانی را دارا باشند،در ضمنی که میتوان گفترمان دال به وجهی با نوشتههایی که عنوان حدیث نفس به آنهاداده میشود نیز قرابت و خویشاوندی دارد."