چکیده:
قاعده «بسیط الحقیقه»، از قواعد کلیدی در فلسفه صدرایی است. پردازش این مطلب به عنوان یک قاعده محوری و موثر، و تبیین تفصیلی آن از ابتکارات صدرالمتالهین است. در میان فیلسوفان پیشین، تنها می توان از فلوطین به عنوان طرح کننده این قاعده نام برد که البته تبیین ها و استدلال های وی، از نظر کمیت و قوت فلسفی، به پای تبیین های صدرا نمی رسد. در مکتب صدرایی دو ساحت مختلف برای این قاعده مطرح شده است: ساحت کثرت در وحدت و ساحت وحدت در کثرت. فیلسوفان صدرایی در مورد معنای مقبول ساحت کثرت در وحدت و مشمول بودن این ساحت در حیطه این قاعده اتفاق نظر دارند؛ اما آنها در باب مفهوم مورد پذیرش ساحت وحدت در کثرت و شمول محدوده قاعده نسبت به این ساحت اختلاف نظر دارند.
خلاصه ماشینی:
"(شیرازی،1360،ص 51) اما از آنجا که ظهور هر چیزی،از جهتی عین خود آنچیز است(اتحاد ظاهر و مظهر)، صدرا به این اکتفاء نکرده و مانند بسیاری از عرفا،بر حضور خود بسیط الحقیقه(و نه فقط ظهور او)در اشیاء صحه گذاشته و او را در این مقام عین همه اشیاء دانسته و از طرفی همرتبه و همسنگ بودن هر شیئی را با واجب،رد کرده است؛(شیرازی،1981،ج 7،ص 332)تعبیر «و هو کل الأشیاء و لیس هو الأشیاء»در برخی عبارات وی،به قاعده بسیط الحقیقه اشاره دارد و چنین دلالت میکند که قاعده بسیط الحقیقه،ساحت وحدت در کثرت را نیز دربرمیگیرد؛ زیرا این دسته عبارات در مقام بیان احاطه و معیت حق تعالی نسبت به مراتب مختلف در عالم (در همان مرتبه که هستند)ارائه شده است.
ساحت وحدت در کثرت در دیدگاه گروه دوم:از نظر گروه دوم،ساحت وحدت در کثرت از قاعده به معنای آن است که بسیط الحقیقه(واجب بالذات)،فعل و ظهوری واحد و بسیط دارد(به تبع ذات بسیط الحقیقه که واحد و بسیط است)،که این ظهور واحد در مراتب همه اشیاء حاضر است(بسیط الحقیقه کل الاشیاء)و لذا هم میتوان برحسب پیوند وثیق ظاهر و مظهر گفت که ذات حق(بسیط الحقیقه به معنای مطلق آن)از جهت ظهور،عین همه اشیاء است و هم میتوان خود این ظهور واحد را به عنوان بسیط الحقیقه(نه به معنای مطلق آن) لحاظ کرد و آن را ذاتا عین اشیاء دانست؛اما این ظهور واحد،در عین اینکه با همه آنها اتحاد و عینیت دارد،از جهتی نیز غیر آنهاست(و لیس بشیء منها)که این جهت،همان جهت اطلاق و شمول و احاطه است که باعث میشود هیچیک از وجودات مقید،در رتبه او با او شریک نباشند؛چه اینکه اگر با او همرتبه بودند،باید به سریان او ساری در همه مراتب بودند و یا اینکه این وجود منبسط در آن شیء خاص محدود و مقید میشد و از آن فراتر نمیرفت."