خلاصه ماشینی:
"او خم شدو یواشکی دم گوش ملا نصر الدین گفت:«چه کارمیکنید قربان؟قضاوت؟شما که هنوزصحبتهای طرف مقابل را نشنیدهاید!» ملا نصر الدین گفت:«منظورت چیه،طرفمقابل؟میخواهی گیج شوم؟الان همه چیز روشناست!و اگر صبحتهای طرف دیگر دعوا رابشنوم،همه چیز را با هم قاطی میکنم و آن وقتقضاوت بسیار دشوار خواهد بود!» اما آیا این قضاوت است؟تو که حرف طرفمقابل را نشنیدهأی.
واقعا چهاتفاقی روی داده است؟آنها بودا را از بیرون زیرنظر داشتهاند و بعد دیدند که از امیال جنسی خبرینیست،این بود که رسما اعلام کردند که میل جنسیباید از میان برداشته شود.
اما مردم از بیرون میدیدند که این میلدر بودا مرده پس پیش خود چنین قضاوت کردندکه اگر میخواهی بودا شوی،میل جنسی را در خودخفه کن.
اگر میخواهی آن را از خودت برانی،چهطور میتوانی آن را بفهمی؟و اگر آن را درک نکنی،هرگز ناپدید نخواهد شد!و وقتی ناپدید شود،اینطور نیست که این میل به کلی از وجودت پاک شود."