خلاصه ماشینی:
"حجیت همه این مبادی که تذکارشان دادیم مبتنی بر سلسلهای از آراء اپیستمولوژیک است که اگر مقبول نباشند،اینها نیز از حجیت میافتند،تا محققی اصولی همچون آقا حسین خوانساری نپذیرد که گزارههای متافیزیکال معنا دارند، دانش ما بعد الطبیعه ممکن است،احکام عقلی معتمد است،و از آنها میتوان در تحصیل قواعد اصولی مدد گرفت،نمیتواند اصول خود را با مبادی فلسفی درآمیزد و با آن به تفقه مشغول شود.
لذا در مواجهه با کسی که ادعای تأثیر آراء معرفت شناسی در تفقه فقیهان دارد کجا میتوان نوشت«ایشان (دکتر سروش)بین معرفتهای دینی مربوط به عالم تکوین مثل مضامین اخبار و آیاتی که راجع به پیدایش زمین و آسمان و غیره است و معرفتهای دینی مربوط به عالم احکام هیچ فرقی ننهادهاند»جای بسی شگفتی است که خود ایشان تأثیر برخی مبانی معرفتشناختی را از طریق علم اصول بر فقه پذیرفتهاند ولی باز سخن از جدایی(تمام عیار)عالم تشریع و تکوین دارند و آنرا مستمسک اعتراض بر کسی گرفتهاند که قائل به تأثیر آراء معرفتشناختی درتفقه فقیهان است،آیا واقعا تهافتی در کلام بیش از این به تصور میآید،چرا نباید صدر و ذیل سخن را در خاطر سپرد تا به تناقض نیفتاد.
آیا استدلال بر این مطلب که آدمی ثابتات فطری دارد و استمداد از آن برای تبیین جاودانگی دین و اخلاق استدلالی دینی و نقلی است یا عقلی و غیر دینی،یقینا نمیتواند نقلی باشد، چرا که لازمهاش دور باطل است و از آن طرف آیا با فرض انسان بیفطرت ثابت میتوان قائل به خاتمیت(به معنای مراد مرحوم مطهری)شد؟این انسانشناسی علمی و فلسفی است که ابتدا باید جواز فرض چنین ثابتاتی را صادر کند و آنگاه متکلم بر آن استناد بورزد تا احتجاج او مقبول افتد."