چکیده:
فلسفه سیاسی به عنوان دانشی مشتمل بر سه ضلع اصلی (تحلیلی، توصیفی و تجویزی) مجال آن را دارد که در چارچوب مبانی و ارزش ها و انسان شناسی اسلامی تدوین یابد و مقوله ای به نام «فلسفه سیاسی اسلامی» امکان ظهور دارد. حکمت متعالیه که مرحله تکامل یافته سنت فلسفه اسلامی است و از زمان صدر المتالهین شیرازی تا زمان حاضر، امتداد دارد، به طور منقح، مشتمل بر عناصر محتوایی یک فلسفه سیاسی جامع نیست؛ هر چند می تواند در طریق تکوین چنین فلسفه ای، ایفای نقش نماید. مقاله حاضر، ضمن تبیین مراد از فلسفه سیاسی و فلسفه سیاسی اسلامی بر آن است که جایگاه واقعی حکمت متعالیه را در تدوین فلسفه سیاسی اسلامی تا حدی روشن سازد.
خلاصه ماشینی:
"واقعیت این است که اسلام به عنوان دینی که هم برخوردار از جهات و آموزههایمعرفتبخش راجع به انسان و ارتباطات وجودی او است و هم مشتمل بر ارائه نظامارزشی و هنجاری دربارۀ زندگی مطلوب آدمی در حیات فردی و اجتماعی است،ظرفیتآن را دارد که در دو ضلع از اضلاع سه گانه فلسفه سیاسی،حضوری پررنگ و سرنوشتساز داشته باشد.
&%04303BSOG043G% حکمت متعالیه در سیمای مبنای عقلی فلسفه سیاسی اسلامی اگر بپذیریم که عقل در کنار نقل(کتاب و سنت)منبع معرفت دینی است و شناخت مااز اسلام به مدد این دو منبع صورت میپذیرد،زمینه برای این ادعا فراهم میآید که تنقیحفلسفه سیاسی اسلام،یعنی فلسفهای سیاسی که قابل انتساب و استناد به اسلام باشد ومعرفت دینی به معنای وسیع آن(برخاستۀ از مجموع عقل و نقل)پشتیبان آن قرار گیرد،نیازمند بینش فلسفی،به معنای عام و حکمت متعالیه به طور خاص است.
آیا صحیح است که تصور شود نظریه سیاسیاسلامی،فضیلتمحور است و همانطور که سنت اخلاق فضیلت محور scihte eutriv که میراثی یونانی و ارسطویی است،در فضای ادیان ابراهیمی تلقی به قبول شده است وشاکله اصلی آن در اندیشه اخلاق ابن میمون(فیلسوف یهودی)و آکویناس(متألهمسیحی)و ابن رشد و خواجه نصیر طوسی با اندک اضافاتی محفوظ مانده است،ازسیاست فضیلتمحور،سخن به میان آوریم؟ این فهرست اجمالی،گرچه مشتمل بر استقصای تمام مباحث مطرح در انسانشناسیاسلامی نیست،اما میتواند تا حدودی،سیمای آن بخش از مباحث انسانشناختی کهپشتوانه نظریهپردازی سیاسی و فلسفه سیاسی اسلامی است را مشخص سازد."