چکیده:
صدرا فیلسوفی است که به اصول و مبانی شیعه، اعتقاد راسخ دارد و در مواضع متعددی به تبیین و توجیه آنها می پردازد. عقیده به وجود ولی و امام، به عنوان حجت دائم خدا در روی زمین، از جمله اینهاست. از نظر او امامت و ولایت ـ برخلاف نبوت ـ برای همیشه جاری است و سیاست، تابع شریعت الهی است. صدرا برای اثبات حجت دائم خدا و به تبع آن، تبیین حق حاکمیت وی، به قاعده «امکان اشرف» تمسک می جوید. صدرا در این جا از نگرش خاص فلسفی خود و با عنایت به قرآن و روایات درباره انسان برای تتمیم و تحکیم این موضوع، استفاده می کند و به این نتیجه می رسد که نوع امام و ولی، نوعی اشراف از سایر انواع بوده و غایت خلقت است و نسبت ولی به سایر ابنای بشر، مانند نسبت انسان به دیگر انواع حیوانی است. همان طور که انسان، اشرف موجودات زمین و غایت خلقت است و اگر او از زمین برداشته شود، دیگر موجودات باقی نخواهند ماند، اگر حجت خدا در زمین نباشد، سایر انسان ها مجال حیات نخواهند یافت. به تبع آن، اگر امام در جامعه، حاکم نباشد ـ هر چند که فیض وجود او به دیگران می رسد ـ امور جامعه، سامان نمی یابد. این نوشتار بر آن است تا میزان تاثیر انسان شناسی صدرا در اثبات مسئله ولایت و به تبع آن حق حاکمیت ولی را به تصویر بکشد.
خلاصه ماشینی:
"براساس این رهیافت،چون از یک طرف مجموعۀ قوانین و مقررات اجتماعی و سیاسیشریعت برای تدبیر جامعه با مقررات و قوانین سیاسی یکی است،پس بین آنها عینیتحاکم است؛از سوی دیگر شریعت به منزلۀ روح سیاست و سیاست بسان کالبد نیمه جانشریعت است،چون بین روح و بدن،بین صورت و ماده،اتحاد برقرار است؛پس میانشریعت و سیاست وحدت و یگانگی وجود دارد.
چنانکه ابن سینا شریعت را چنین تعریف میکند:«مجموعۀ قوانین و مقرراتی کهبرای حفظ اجتماع از جانب خداوند بر پیامبر نازل شده است و دلیل نامیده شدن آن بهشریعت این است که همۀ جامعۀ انسانی در بهرهمندی از آن،مانند آبشخور مساویهستند».
ثانیا اگر فلسفۀ تشکیل اجتماع را تعاون،تعامل،شکوفایی و به فعلیت رساندن فرد واجتماع بدانیم و راه رسیدن به این شکوفایی و تکامل را در گرو قانون و قانونمندیدانسته و ریشه و سرچشمۀ تمام قوانین را که خیر و کمال بشر را تأمین میکند شریعتبدانیم،این نتیجه را به راحتی خواهیم پذیرفت که سیاست و ادارۀ جامعه میسر نیست جزبا شریعت،شریعتمداری و تشرع: و ذلک القانون هو الشرع و لا بد من شارع یعین لهم منهجا یسلکونه لانتظاممعیشتهم فی الدنیا؛...
زیرا کسانی کهمیخواهند جامعه را اداره کنند،خواه ناخواه افراد بشر را برساس تفکر و سلیقۀ خویش درنظامی که خود صلاح میداند جمع نموده و مدیریت میکنند ولی شریعت حرکتی استکه مبدأ آن نهایت سیاست است؛یعنی پس از تشکیل حکومت یا نظام اجتماعی درقلمروی خاص،برنامههای سیاسی و اجتماعی خویش را در جامعۀ انسانی پیدا میکند وبر این اساس جامعۀ انسانی را در مسیر خیر و صلاح حقیقی و سعادت ابدی آن هدایتمیکند."