چکیده:
فلاسفه انسان را از جهت جامعیت خاص، عالم صغیر و جهان را ار جهت ارتباط میان موجودات و نظم و قاعده معینش، انسان کبیر نامیده اند و معتقدند، نمونه ای از آن چه در عالم وجود هست، در انسان نیز هست. خاستگاه نظریه عالم کبیر(Macrocosm) و عالم صغیر(Microcosm) و نظریه اندامواری اجتماع را عمده در نظریات افلاطون دانسته اند؛ اما ردپای آن را می توان در اندیشه های فلاسفه پیش از او و سایر ملل جست و جو کرد. حکیم ابومعین ناصر بن خسرو قبادیانی شاعر و نویسنده قرن پنجم هجری که در مباحث الهیات و حکمت عملی و نظری، نظریات دقیقی داشته با ترکیباتی چون جهان مهین و جهان کهین، مردم مهین و مردم کبیر به تبیین و اثبات اندیشه خود پرداخته و در آثار منثور خویش جامع الحکمتین،زادالمسافرین،خوان الاخوان،وجه دین،گشایش و رهایش، این نظریه را در تعلیم و بسط عقیده ایمانی خود به کار گرفته و در نهایت عالم صغیر را هدف نهایی آفرینش دانسته است.
خلاصه ماشینی:
"جدول شمارة 3 هفت نور ازلی در عالم علوی آثار هفت نور علوی در جهان جسمانی ( عالم کبیر) آثار هفت نور علوی در انسان ( عالم صغیر) هفت نور آسمان دین مراتب دعوت 1- ابداع 1- آفتاب 1- حیات 1- آدم 1- رسول 2- جوهر عقل 2- ماه 2- علم 2- نوح 2- وصی 3- مجموع عقل ( عقل، عاقل، معقول) 3- زحل 3- قدرت 3- ابراهیم 3- امام 4- نفس 4- مشتری 4- ادراک 4- موسی 4- حجت 5- جد 5- مریخ 5- فعل 5- عیسی 5- داعی 6- فتح 6- زهره 6- ارادت 6- محمد (ص) 6- ماذون 7- خیال 7- عطارد 7- بقا 7- خداوند قیامت 7-مستجیب ناصرخسرو پس از ذکر نظر «گروهی از فلاسفه» دربارة جوهر افلاک تأکید میکند که « دین بر مثال دنیاست»(همان، 200) و رسول را آفتاب بصیرتهای خلق، وصی رسول را ماه دین میشمارد، آفتاب، نور خویش را به ماه میدهد، رسول نیز در عالم دین، کتاب را در حالی که سرشار از رمز و مثل است به وصی می دهد، وصی میوههای خام را میپیراید و چنان کند که از معنی و رنگ تأویل، خردمندان بتوانند آن را بپذیرند همان گونه که ماه با نبات و حیوان عمل میکند."