چکیده:
سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی دوران معاصر محسوب میگردد؛همچون امام خمینی قدس سره که تکانهای معطوف به معنا و دین را،با پروراندن اندیشهها،در قالب انقلاب اسلامی ایجاد نمودهاند. همچنین به وظیفه نخبگان در شکلدهی فرهنگ عمومی نیز در این مقاله اشاره شده است.اندیشیدن منطقی،رهایی از دگماتیسم،آموزش استقلال فکری،به صحنه در آوردن دین و مبارزه با جمود فکری،که رسالت نخبگان معاصر دینی است. ب)مدیران و سیاستگذاران نظام؛که در شکلدهی فرهنگ عمومی سخن نخست را میگویند؛به عنوان نمونه،گرایش مدیران به عدالت،گرایش عدالت خواهانه را در مردم سبب خواهد شد. ج)نقش آفرینی نظام تربیتی،محور دیگری است که به عنوان بنیاد شکل دهی فرهنگ عمومی بررسی شده که باید تربیت،قدسی باشد تا همه امور، چتری از قدسیت را بر سر خود بیفکنند. د)به صحنه در آوردن دین،بنیاد دیگری است که بررسی شده است.دین عاملی جهتدهنده به نیکیهات و فضیلتها و بازدارنده از زشتیها و رذیلتهاست و همین رویکرد،تفاوت جوهری جامعه دینی با جامعه غیر دینی را نشان میدهد. شکلگیری فرهنگ عمومی و تجلی نوعی خاص از رفتار فرهنگی،پدیدهای خلق الساعه نیست که یکباره ظهور یابد،بلکه امری فرایندی است که در گذر زمان متولد شده و عینیت مییابد.این امر فرایندی،بر بسترهایی متکی است و آن بسترها هستند که فرهنگی ملی و رفتاری را میپرورند،در این نوشتار،این عاملها و بسترها،مورد ارزیابی و بررسی قرار گرفته است.در راستای تبیین این مهم،چند عامل،به عنوان مولدهای فرهنگ مورد بحث قرار گرفته که عبارتند از:افکار،ایدهها،اندیشهها و عملها و عکس العملهای یک ملت؛و جامعه،را این عاملها بوجود آورده و میپرورند. الف)نخبگان فکری و دینی ساختمان فرهنگ اجتماعی را مهندسی نموده و میسازند.نخبگان افرادی هستند که به نوعی،به بلوغ فکری و عقلانی دست یافتهاند.این مسئله در دو طیف بررسی شده است،طیف نخست،روشنفکران غیر دینی هستند،که معمولا با گرایشهای عقل مدار،حسگرایانه،تجربهگرایانه و علم مدارانه تجربی،دربارهی اندیشهها به قضاوت میپردازند.اینان معمولا تقلید از غرب را رویه خود قرار دادهاند و فرهنگ دینی و ملی وابسته،غیر دینی و مخالف با نمادهای دینی را ترویج کردهاند؛همچون میرزا فتحعلی آخوند زاده،میرازا ملکم خان،طالبوف و... طیف دوم،روشنفکران دینمدار و دینیاند که تکانه بزرگ و مقدسی را در جامعه ایجاد نمودهاند،همچون سید جمال الدین اسدآبادی که بدون تردید،
خلاصه ماشینی:
"و نیز اگر ادراک نماید که نارساییها و نقایص اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و اخلاقی بر اثر فقدان نوعی خاص از نظم اجتماعی است،بدیهی است که به سوی حذف بینظمیها سیر خواهد نمود؛این وضعیت را میتوان فرهنگ عمومی نامید؛زیرا این باورها تبدیل به فرهنگ شده و به حوزه رفتاری ملت و جامعهای انتقال یافته است.
موسسهی فرهنگی قدر ولایت،تاریخ تهاجم غرب،نقش روشنفکران وابسته،(تهران: موسسهی فرهنگی قدر ولایت،7731)،ج 3«میرزا فتحعلی آخوندزاده»،ص 84 پس از دوره قاجار و انقراض سیاسی و فیزیکی آن حکومت،باز هم همین طبقه بودند که رضاخان را تأیید کردند و از او پشتیبانی نمودند و او را برگده ملتی پرسابقه تحمیل نمودند،افراد خود فروختهای مانند«سید ضیاء الدین طباطبایی»؛مدیر روزنامه «رعد»،همیاری و همکاری کاملی با رضاخان انجام دادند و سپس نسلی از خود فروختگان دربار قاجاری به دربار پهلوی راه یافتند و حکومت استبدادی رضاخان را با رسوخ در فرهنگ عمومی ایران بر سر کار آوردند،و این ماجرا تا جایی رسید که در ماجرای«کشف حجاب»،رضاخان را به عنوان یک فرد سنتشکن و جسوری که کشور را میخواهد به ترقی برساند معرفی کردند و آنچه که نباید بشود اتفاق افتاد.
رهیافت آرمانگرایانه و معناگرایانه امام خمینی در باب حکومت اسلامی،چنان والا و سترگ است که به سهولت و سادگی نمیتوان درباره آن به قضاوت نشست،ایشان با شیوههای راهبردی خاصی،نظریه حکومت اسلامی را با تلاش پیگیر و با نوع جامعهشناسی مختص و ویرژهی خودشان،برای مردم بیان نموده و آن اندیشهی بزرگ الهی را به باور تودههای اجتماعی منتقل کردند و به صورت یک«پارادایم»1 اجتماعی آن را به عینیت در آوردند و از همین رهگذر فرهنگ عزتطلبی،آرمانخواهی، آزادیطلبی،اسلامخواهی و ظلم ستیزی و خودباوری را در متن جامعه ایجاد کردند."