چکیده:
نظریهها نقش محوری در حل مسائل هر علمی، از آن جمله علم مدیریت، دارند. در واقع نظریه پاسخ به مسألهای است که در مواجهه با واقعیتی و در قلمروی خاص رخ داده است. اما اینکه نظریه چیست و ماهیت آن کدام است، رویکردهای مختلفی به آن شده است که از تجربهگرایی محض تا ایدهآلگرایی، زنجیره وسیعی را دربرمیگیرد. مدلها در ارائه توصیفی از پدیدههای متغیر و تأثیرگذار، نظریهها را در چارچوب خاصی به نظم میکشانند. هر نظریه با هدف تبیینکنندگی از پدیده خاص، تنها بازگویی بخشی از آن پدیده را به عهده دارد و بخش دیگر با توجه به گرایشها و ترجیحات مختلف، فروگذارده میشود. عوامل فرامعرفتی، قلمرو مسألهیابی و ارائه راهحل مسائل را تحتتأثیر قرار میدهد و این سبب تعینیافتگی نظریهها در تبیین پدیدهها میگردد؛ بنابراین لازم است هر نظریه را با توجه به زمینههای تاریخی، اجتماعی و معرفتی که در پیدایش آن نقش داشتهاند، مورد ملاحظه قرار داد، تا با پیدایش و اصلاح عناصر تأثیرگذار بر آن، بتوان به توسعه نظریهپردازی در شاخههای مختلف علوم کمک کرد.
خلاصه ماشینی:
"ملاکهای ضروری بررسی نظریههابرای بررسی و نقد دقیق نظریهها و مدلها، با توجه به آنچه در بخشهای پیش گفته شد و علاوهبر معیارهای پیش گفته، باید در نظر داشت که نظریه در قالب یک نظام قیاسی ارائه میشود و میکوشد تا به تبیین پدیدههای مورد نظر بپردازد و از این رو، توجه به موارد ذیل برای بررسی و نقد هر چه بهتر و بیشتر آنها ضرورت دارد:الف) تحلیل موقعیت:از آن جا که نظریه و مدل در موقعیتی پدید آمده است که نظریهپرداز در چارچوب آن موقعیت عمل کرده و نظریههای مدل خود را شکل داده است، تجزیه و تحلیل موقعیت و شناخت عناصر و اجزای سازندهی آن، نقش اساسی در تحلیل نظریه، به ویژه در علوم اجتماعی ایفا میکند؛ زیرا فرد خود را در موقعیت نظریهپرداز قرار میدهد و برای شناخت حقیقت آن میکوشد و در پی آن میرود تا دریابد که اگر جای او بود چگونه عمل میکرد و آیا آن اجزا و عناصر در موقعیت فعلی نیز موجودند یا خیر؟ب) منطقی بودن: معیار دیگر بررسی نظریه این است که ببینیم آیا از نظر منطقی معتبر و صادق است یا نامعتبر و کاذب."