خلاصه ماشینی:
"به زبان بیزبانی از خود«سیمرغ»جویای راز میشوند و از آن درگاه بیزبان پاسخ میشنوند که: «کآیینه است آن حضرت چون آفتاب»: هر که آید خویشتن بیند در او جان و تن هم جان و تن بیند در او چون شما سی مرغ این جا آمدید سی در این آیینه پیدا آمدید» (6) سیمرغ در آغاز داستان نیز به گونهای شگرف نمایان میشود: «ابتدای کار سیمرغ ای عجب جلوهگر بگذشت بر«چین»نیم شب در میان چین فتاد از وی پری لا جرم پر شور شد هر کشوری هر کسی نقشی از آن پر بر گرفت هر که دید آن نقش،کاری در گرفت آن پر اکنون در نگارستان چین است اطلبو العلم و لو بالصین از این است» (7) سپس شاعر توضیح میدهد که به واسطهء عیان شدن نقش پر اوست که این همه غوغا در جهان بر پا شده است و این همه آثار صنع از فر اوست.
او به فعالیت شور جنسی ناخشنود پنهان در ژرفای ناخودآگاه بشری اشارت میکند: «در نهاد هر کسی صد خوک هست خوک باید کشت یا زنار بست تو چنان ظن میبری ای هیچ کس کاین خطر آن پیر را افتاد و بس در درون هر کسی هست این خطر سر برون آرد چو آید در سفر» (18) به زبان روانکاوی امروزین،هر گاه موانع برونی و اجتماعی سرشت جنسی را از کار باز دارد،نبرد بزرگی بین فرد و جامعه در میگیرد و فرد برای جبران ناکامیهای خود ناآگاهانه به پرخاشگری دست میزند یا دچار عصبانیت،بیزاری،روان نژندی،روانپریشی و حالات نابهنجار دیگر روانی میشود."