خلاصه ماشینی:
"باهام شوخی میکنه!همین دوست داشتنهاشه که امروز،تو کوچه،تو خیابون، تو مدرسه،جلو دوست و فامیل،جلو در و همسایه،خلاصه همه و همهجا سینهش رو جلو میده و مثل غلم یزید،راست و سیخکی وامیسه و برا من شعر میخونه: «حسین،خل مسنی،داریه نداری بزنی،از زیر دنبک میزنی!» از منم که قول مردونه گرفتی که دیگه هیچوقت بهش نگم:«ناصر گره،کره خره، گاب نره!» حالا چطوری باید این همه لیچارگوییهای اونو بنشوم و دم برنیارم،خدا میدونه!
یادم نمیره اون روز که تو یکدفعه قلبت گرفت و از هوش رفتی و بلا فاصله با آمبولانس بردنت بیمارستان قلب،همین ناصر گره عوض اینکه بیاد به من دلداری بده، بیپدر و ایساده بود وسط کوچه و جلو همۀ همسایهها-که به خاطر تو در خونه جمع شده بودند-و داد میزد:«حسنی،خل مسنی،داریه نداری بزنی،از زیر دنبک میزنی!» حالا هم مثل بقیۀ آدما،همۀ حرفای منو بشنو و نگو خرت به چند!وقتی هم با گوشۀ چشات باهام حرف میزنی،فقط بگو:«ننه جون،خونسرد باش..."