چکیده:
مقوله شهروندی بسته به قرار گرفتن در بسترهای اجتماعی مختلف تحولات تاریخی گوناگونی را پشت سر گذاشته است، بطوریکه در هر یک از این دوره ها روابط عناصر شاکله آن متغییر و متفاوت بوده است. شهروند جهانی مفهومی است حاصل بازاندیشی در عناصر شاکله شهروندی مدرن، که هویت، حقوق، وظایف ، گستره عمل و بسترهای اجتماعی جهانی برای خویش قائل است. سوال اصلی و محوری این مقاله این است که: ایده ی شهروندی، متاثر از تحولات جهانی شدن و پسامدرنیسم چه تحولاتی به خود دیده است و متاخرترین آموزه منتج از آن چه بوده است؟ فرضیه ی نگارنده گان در این مقاله بدین قرار است: آخرین مرحله تکامل شهروندی، نیل به« شهروند جهانی » در دوره پسامدرن و در بستر اجتماعی جهانی شدن است.
The category of citizenship depends on happening in difference social contexts، has been distanced various evolutions، that is in each terms، the relationships between structure and it`s elements(factors)، has been differed. The world citizen is a concept that is result of rethinking in structure elements of the modern citizenship that accepts for himself some parameters such as world identity، rights، duties، extent of action and social contexts. The basic and important question in this article is: “The idea of citizenship how much effects on the evolutions of globalization and postmodernism and finally what was the results of it? The hypothesis of writers in this paper is in the following sentence: “Attaining to «World Citizen» in postmodernism term and in the social context of globalization is the last stage of citizenship evolution.”
خلاصه ماشینی:
برایناساس، نخست باید تبیین شود که شهروندی چیست و از چه عناصری تشکیل شده است؟سپس باید پرسید که انگارهی شهروندی تاکنون در پروسهی تاریخ،چه روندی را طی کرده است؟و اینکه پدیده"جهانی شدن"و پسامدرنیسم چه تأثیری بر انگارهی شهروندی داشتهاند؟ فرضیه نگارندگان این مقاله بدین قرار است:آخرین مرحله تکامل شهروندی،نیل به "شهروند جهانی"در دوره پسامدرن و در بستر اجتماعی جهانی شدن است؛انگارهی شهروندی متأثر از پدیده جهانی شدن و پسامدرنیسم دچار نوعی بازاندیشی در عناصر شاکله خود شده بطوریکه هویت،حقوق،وظایف،گستره عمل و بسترهای اجتماعی جهانی برای آن باز تولید شده است.
علاوه بر این حقوق و تکالیف شهروند که در قانون اساسی هر کشور تبیین و مدون شده است،از کانال مشارکت شهروندان و جامعهی مدنی در امور مختلف کشور،هویتی پویا و مشروعیتبخش و توانمند ایجاد میکند که راهی برای توزیع و ادارهی عادلانهی منابع و فقرزدایی مشارکتی از طریق تقسیم منابع و مسئولیتهای زندگی اجتماعی ارائه میکند و نهایتا به توسعهی جامع و همهجانبهی کشور میانجامد.
یکی از نخستین نظریهپردازان سیاسی که به رابطه فرد و جامعه سیاسی در دوره مدرن توجه کرده،توماس هابز است دغدغه اصلی هابز موضوعات امنیت و نظم بود و بر حقوق شخص حاکم تمرکز داشت و نه افراد؛وی نسبت به نظریههای مشارکتی شهروندی بدبین بود و تنها برای افراد حق صیانت از نفس قائل بود.
این است که سرمایهداری متأخر به تدریج موجب تضعیف نظام دولت مدرن شده و روندهای جهانی شدن نیز در حال متلاشی ساختن تصور وحدتی هستند که گروهها و ملتها از خود دارند که به واسازی هویتها و باورها میانجامد(به نقل از:واکر، 1383:257 و 258).