چکیده:
اخلاق فضیلت در فلسفة سیاسی کلاسیک، از سنخ اخلاق غایتگرا و هنجاری است و با مفاهیم اخلاقی چون فضیلت و رذیلت، خیر و خوبی، بایستی اخلاقی، فعل ارادی، فاعل ارادی، سعادت و کمال در ارتباط است. نظریههای اخلاقی فضیلتمحور، از ویژگی غایتگرا بودن، تأکید بر عامل درستکار به جای صرف عمل، ابتنای ارزشها بر ارزشهای ذاتی عقلی، ممتاز بودن جایگاه نیت و انگیزههای فاعل در آن، برتری حکمت بر قواعد الزامی و تقدم الگوها و اسوههای اخلاقی برخوردارند. همچنین اخلاق فضیلت را میتوان از چهار منظر تاریخی، غایتگروی، وحدت یا کثرتگروی، دینی یا سکولار مورد بررسی قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"این در حالی است که، انکار طبیعت واحد انسانی، نفی وجود غایت مشترک و نیز تبیین سعادت به عنوان انتخاب شخصی، از سوی فیلسوفان دوران مدرن و معاصر، قدرت ارزیابی و اولویتبندی انواع خیرها را از آنان سلب نموده است؛ زیرا با چنین مفروضاتی، انتخاب میان انواع خیرهای ناسازگار کاملا خودسرانه بوده و هیچ معیاری برای ترجیحات و انتخابات وجود نخواهد داشت.
ه : برتری فضیلت حکمت نسبت به قواعد الزامی اخلاق فضیلت، در عین حال که بر وجود ارزشهای ذاتی و ابزاری تأکید دارد، اما به شخص فضیلتمند این امکان را میدهد که با نظر به واقعیتهای موجود و در شرایط گوناگون، بر اساس حکمت عملی تصمیمگیری نماید و فعل متناسب با آن موقعیت خاص را انجام دهد.
از سوی دیگر، برخلاف سودگروی و وظیفهگرایی عملنگر، صرف وضعیت و شرایط عمل، تعیین کننده فعل اخلاقی نیست بلکه در اخلاق فضیلت، وجود فضیلت حکمت عملی در فاعل و شناخت او از خیر نهایی یا غایت، ارزشهای ذاتی و ابزاری و نیز شناخت وضعیتهای واقعی جزئی، تعیین کننده نوع عمل اخلاقی فاعل ارادی است.
ج. از منظر وحدتانگاری و تکثرگرایی برخی فیلسوفان اخلاقی همچون ارسطو و مک اینتایر بر این باورند که اخلاق فضیلت، به جهت برخورداری از ارزشهای ذاتی، به تنهایی میتواند دلیل انجام عمل باشد، بدین معنا که بهزیستی در سایه فعالیتهای فضیلتمندانه، قابل دستیابی است.
به عنوان نمونه، الزام سیاسی از این منظر باید بر مبنای اصول عام اخلاق فضیلت، بهویژه ماهیت خیر توجیه شود؛ زیرا اولا، اعضای جامعه سیاسی همواره در تلاش برای تحصیل اموری هستند که «خیر» نامیده میشوند."