چکیده:
برای جامعه شناسان و علاقه مندان به مطالعه عمیق جامعه سیاسی ایران، آگاهی از سنخ هایی که «رویکردهای تغییر» را در میان نیروهای اجتماعی- سیاسی معرفی می کنند، امری ضروری است. از این رو مقاله حاضر دو پرسش محوری را مورد کنکاش قرار داده است. اول، حاملان تغییر در جوامع معاصر، چند نوع «رویکرد تغییر» را تجربه کرده اند و ویژگی های آن ها کدام است؟ دوم، از دریچه رویکردهای انقلابی و اصلاحی، چه ارزیابی از تجربه دهه اخیر ایران می توان ارائه داد. این مطالعه برای احصا و مشخص کردن ویژگی های «رویکردهای تغییر» از روش «سنخ» سازی استفاده کرده و برای ارزیابی تجربه تغییرات در جامعه ایران، از مصاحبه عمیق نیز سود جسته است. در بخش اول این جستار، خواننده گرامی به جای آشنایی اجمالی با سه رویکرد معمولا رایج تغییر (محافظه کارانه، اصلاح طلبانه و انقلابی) با فهرستی دقیق تر یعنی با دوازده گونه «رویکرد تغییر» آشنا می شود. در بخش دوم با ارائه دلایل جامعه شناختی از این ارزیابی دفاع می شود که چرا اتخاذ رویکرد اصلاحی، رویکردی واقع بینانه برای ایجاد تغییرات در ابعاد نامطلوب جامعه ایران است.
خلاصه ماشینی:
به عنوان مثال در نظریۀ«نوسازی سیاسی»تغییرات و اصلاح جامعه(و مطالبات فزایندۀ آن)اینگونه سامان مییابد که:حکومت پاسخگو و محدود شود؛آزادیهای و حقوق مدنی شهروندان تضمین و نهادینه گردد؛نظام رقابتی حزبی برقرار شود تا شهروندان،یعنی همان افرادی که به عقل خود تکیه میکنند و از حقوق خود آگاهی دارند،بتوانند به برنامههای اصلاحی و پیشنهادهای احزاب رأیدهند؛دولت موظف میشود با برگزاری انتخابات آزاد،کرسیهای حکومتی را در اختیار منتخبین مردم قرار دهد؛«عرصۀ عمومی»برای طرح انتقادات متفکران،روشنفکران،محققان،کارشناسان و روزنامهنگاران از عملکرد احزاب،حکومت و جامعه فراهم میگردد و رسانههای عمومی قادر میشوند افکار عمومی را از این انتقادها آگاه سازند تا شهروندان در هنگام رأی دادن بهتر تصمیم بگیرند )9891,niarraL( .
سطح سوم به توضیح دربارۀ این سؤال باز میگردد:آیا با توجه به عوارض ناشی از تغییرات و اصلاحات مستمر در جامعۀ مدرن،باز سخن گفتن از برنامههای اصلاحی و پیشرفت ترقی جامعه،سخن درستی است؟تداوم برنامههای اصلاحی و رشد و توسعه در طول چند دهۀ گذشته،عوارضی برای جامعۀ مدرن به دنبال داشته است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از مشکلات ناشی از سیاستهای رفاهی(که از دستاوردهای سوسیالیستها و حتی لیبرالهای اصلاحطلب بود)و تنبلیهای نهادینه شده در جامعه که در دو دهۀ گذشته میدان را برای سیاستهای نولیبرال(یا بنیادگرایی مبتنیبر اقتصاد بازار آزاد)که در صدد کوچک کردن نقش،وظایف و اندازه دولت هستند،باز کرده است.
سوم؛حتی اگر رابطۀ میان گذار به دموکراسی و جنبشهای اجتماعی در تجربۀ جوامع اخیر را مورد توجه قرار ندهیم،ویژگیهای اختصاصی جامعه و دولت در ایران ایجاب میکند که همچنان بر رویکرد اصلاحی برای ایجاد تغییرات تأکید شود.