چکیده:
ﻳﻜﻲ از ﻣﺘﻤﺎﻳﺰﺗﺮﻳﻦ ﭼﻬﺮه ﻫﺎی اﺳﻤﺎﻋﻴﻠﻴﻪ، در دوران ﻧﺰاری ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎن ﻣﻌﺮﻓﻲ ﮔﺮدﻳﺪ؛دوراﻧﻲ ﻛﻪ رﻫﺒﺮان از درون دژﻫﺎی دﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﻲ و ﺑﺮ ﻓﺮاز ﻛﻮه ﻫﺎی اﻳﺮان ﺟﻮاﻣﻊ ﺧﻮد را ﻫﺪاﻳﺖ ﻣﻲ ﻛﺮدﻧﺪ؛دوراﻧﻲ ﻛﻪ دﻛﺘﺮﻳﻦ آﻣﻮزه ی( ﺟﻨﺠﺎﻟﻲ ﻗﻴﺎﻣﺖ را ﻋﺮﺿﻪ ﻛﺮد و دوراﻧﻲ ﻛﻪ اﻃﻼﻋﺎت اﻧﺪﻛﻲ از آن ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﻐﻮﻻن، دژﻫﺎی آﻧﺎن را وﻳﺮان ﻛﺮدﻧﺪ، اﻣﺎم اﺳﻤﺎﻋﻴﻠﻲ و ﺑﺴﻴﺎری از اﻓﺮاد ﺧﺎﻧﺪاﻧﺶ را ﻛﺸﺘﻨﺪ، ﭘﻴﺮوان او را ﻗﺘﻞ ﻋﺎم ﻧﻤﻮدﻧﺪ؛ اﻣﺎ ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺷﺎن ﺑﻪ دﺳﺖ دﺷﻤﻨﺎن داﺧﻠﻲ در آﺗﺶ ﺳﻮزاﻧﺪه ﺷﺪ. در ﻧﺒﻮد ﻣﻨﺎﺑﻊ دروﻧﻲ، رواﻳﺖ ﻫﺎی ﺟﺴﺘﻪ ﮔﺮﻳﺨﺘﻪ، ﻳﻚ ﺳﻮﻳﻪ و ﮔﺎه دﺷﻤﻨﺎﻧﻪ ی ﺑﻴﺮوﻧﻴﺎن ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪ، و اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ، ﺗﺎرﻳﺦ اﻳﻦ دوران ﺑﺮ اﺳﺎس ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪ. اﻳﻨﻚ ﻣﺘﻨﻲ ﻧﻮﻳﺎﻓﺘﻪ از دﺳﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎی درون دژﻫﺎی ﻧﺰاری ﺑﺮای ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺎر در اﻳﻦ ﺟﺎ اراﺋﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد،ﺗﺎ ﺑﺮ ﺗﺎرﻳﺦ و ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺰارﻳﻪ ی اﻳﺮان در واﭘﺴﻴﻦ دﻫﻪ ﻫﺎی ﺣﻴﺎت آن، و ﺑﻪ وﻳﮋه ﺑﺮ رواﺑﻂ اﻳﺸﺎن ﺑﺎ ﻣﻠﻮک ﻧﻴﻤﺮوز، روﺷﻨﻲ اﻓﻜﻨﺪ. اﻳﻦ ﻣﺘﻦ، ﭘﺲ از ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﺎﻣﻞ، ﺑﻪ ﺷﻴﻮه ی ﺗﻚ ﻧﺴﺨﻪ، ﺗﺼﺤﻴﺢ و ﻫﻤﺮاه ﻳﻚ ﻣﻘﺪﻣﻪ و روﺷﻨﮕﺮی ﻫﺎ و اﻓﺰودﮔﻲ ﻫﺎ، در اﻳﻦ ﺟﺎ اراﺋﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد. در اﻳﻦ ﺟﺎ ﻛﻮﺷﺶ ﺷﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻧﻘﺪ دروﻧﻲ و ﺑﻴﺮوﻧﻲ، آﮔﺎﻫﻲ ﻫﺎی ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪه از ﻣﺘﻦ، ﺑﺎ ﻣﻨﺎﺑﻊ دﻳﮕﺮ ﺳﻨﺠﻴﺪه ﺷﻮد. ﻧﺘﻴﺠﻪ ی ﻛﺎر، ﻋﻼوه ﺑﺮ ﺑﻪ دﺳﺖ دادن اﻃﻼﻋﺎت ﺟﺪﻳﺪی درﺑﺎره ی اﺳﻤﺎﻋﻴﻠﻴﺎن اﻳﺮان در اﻳﻦ دوران، روﺷﻦ ﺷﺪن اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻇﺎﻫﺮا ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ی اﻳﻦ ﻣﺘﻦ و ﻛﺘﺎب روﺿﻪ ی ﺗﺴﻠﻴﻢ، ﻣﻨﺴﻮب ﺑﻪ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﻴﺮاﻟﺪﻳﻦ ﻃﻮﺳﻲ، ﻳﻜﻲ اﺳﺖ و او ﻫﻢ ﮔﻮﻳﺎ از اﻫﺎﻟﻲ ﻗﻮﻣﺲ و داﻣﻐﺎن، و ﻳﺎ ﺷﻤﻴﺮان، ﺑﺎﺷﺪ.
One of the most different figures of Ismailis, was introduced to the people of the world in
Nizari Period, when the communities were led from the inside of unreachable castles above
the mountains in Iran; a period that the tumultuous doctrine of the Resurrection was
presented; which a little information about it was remained. The Mogols destroyed their
castles, killed their Ismaili Imam and many of his family and massacred his followers; but
their libraries were burned by the domestic enemies. In the absence of internal sources,
remained scattered, one-sided and sometimes hostile narratives from outdoors and so
according to these sources, the history of the Nizari Period was written. Now, a new found
text, which was written in their castles, is peresented here to shed a light on the history and
beliefs of Iranian Nizaries in the last decades of their life, especially on their relationships
with Nimruzi Muluk. After a full introduction, the text edited by single version edition
method, will be presented here with some enlightenments and additions. Here has been
tried by using internal and external criticism the gained data from the text would be
compared with other sources. In addition to giving some new information about the Iranian
Ismailis in this period, the results, also bring up the fact that apparently the author of this
text and Rauzat al-Taslim, which is attributed to Khwaja Nasir al-din Tusi, is the same and
apparently that person must had been one of a residents of Damghan, Qumis or Shimiran.
خلاصه ماشینی:
"تنهافدایی خراسانی(متوفی 1923/1342)در یکی از کتابهای چاپ نشدهی خود،این حکایت رابا دخل و تصرف بسیار و بدون اشاره به نام نویسنده با خود اثر،ذکر کرده است؛{P2P}که بااطمینان نمیتوان گفت که به این متن دسترسی داشته است یا نه؛زیرا روایتدیگری نیز از اینحکایت در دست است،که باتوجه به اشارات تاریخی و سبک نگارش آن،حد اکثر میتوانتاریخ نوشته شدن آن را به اواخر قرن 18/12 نسبت داد.
مثلا،اشاره به عهدنامهی خوارزمشاه{P4P}با اسماعیلیان،میتواند این فاصلهی زمانی رابه سی سال محدود کند؛اما از آنجا که بااطمینا نمیتوان گفت این عهدنامه همان مصالحهیسلطان جلال الدین خوارزمشاه با اسماعیلیان بر سر شهر دامغان باشد(منعقد شده در 1226/624){P5P}،و نه پیمان سلطان محمد خوارزمشاه با اسماعیلیان(1199/596)بر سر خطبه خواندن به نام اوو تعهد پرداخت باج سالیانهای به مبلغ صد هزار دینار،{P6P}از چنین اظهارنظری خودداری میکنیم.
محمود گفت:اینجا چون ختم بکردو برفت و پس از او کسی دیگر نبود و نبایست،اگر همچنین باشد،بو حنیفه که بود و تو چرا مذهب او داری؟{P1P}با بعد از محمد کسی دیگر بایست،آن کس باید که خدای فرمود و محمدهاداشت،و یا دبگری؟چون این سخن برفت،ملک و جمله دانشمندان انصاف بدادند و گفتندحق با این است.
گفت:چرا آنکه«بسم الله»مینویسید،آن را نیز نمیخوانید؟گفت:شما بتوانیدگفت که«بسمک اللهم»نه خدای فرموده است؟در آن وقت که او فرمود بر زبان عیسی وموسی یا پیغمبر دیگر،حق آن بود و آن روز که بر زبان محمد مصطفی علیه السلام«بسم اللهالرحمن الرحیم»فرمود،حق آن بود،و امروز که«اللهم یا مولانا»فرمود،حق این است.
{P1P}بنابراین،یک دورهی فترت دهسالهای از کشته شدن جلال الدین تا تصرف شهر به دست مغولان(1/638-1240)،وجود داردکه به درستی معلوم نیست در این مدت چه کسی یا کسانی بر اصفهان حکومت کرده است یاکردهاند."