چکیده:
خاموشی از عناصر مهم در سلوک عرفانی است. در این پژوهش با استناد به اقوال عارفان، خاموشی به دو نوع خاموشی زبان و خاموشی ضمیر تقسیم شده، سپس چیستی این دو نوع، بررسی شده است. ازآنجاکه خاموشی ضمیر اهمیتی بنیادین در سلوک عرفانی دارد، با اتکا به نظریات جدید عرفان پژوهان، جایگاه آن در سلوک عرفانی تبیین گردیده و نشان داده می شود که از اقسام تجربه عرفانی است. تبیین کیفیت ارتباط خاموشی ضمیر با عناصری همچون نفی خواطر، معرفت، فنا و آگاهی محض از دیگر نتایج این پژوهش است.
خلاصه ماشینی:
"این آگاهی ویژه که«فورمن»آن را«رخداد آگاهی محض»مینامد(فورمن،1384:53)،همان حالتی است که در صورت تحقق کامل نفی خواطر و وقوع حالت خاموشی ضمیر رخ مینماید و بر اثر آن،عارف در موقف«فنا»قرار میگیرد و به اقلیم وحدت و بساطتبار مییابد؛زیرا«در مقام فناست که ذکر و فکر از میان میرود»(مستملی بخاری،1373:133)و ذهن در حال آگاهی محض قرار میگیرد،بهگونهای که هیچگونه تکثری در آن وجود ندارد: این حالت،همان تابش بیحجاب خورشید است که مولوی میگوید: {Sدر خامشیست تابش خورشید بیحجاب#خاموش،کین حجاب زگفتار میرسدS} (کلیات شمس،غزل 870) زیرا خورشید،منع نور است و آگاهی و علم نیز در باور عارفان سرشتی نوری دارد.
مولوی در«قصۀ اعرابی درویش و ماجرای زن او با او سبب قلت و درویشی»سبوی آبی را که اعرابی به رسم ارمغان برای خلیفه میبرد،همان دانشهای آدمی میداند و میگوید: {Sآن سبوی آب دانشهای ماست#و آن خلیفه دجلۀ علم خداست# ما سبوها پر به دجله میبریم#گرنه خر دانیم ما خود را خریم# باری اعرابی بدان معذور بود#کو زدجله بیخبر بود و زرود# گر زدجله باخبر بودی چو ما#او نبردی آن سبو را جابجاS} (مثنوی،دفتر اول،ابیات 2848-2851) در این داستان،سبوی پر،در واقع همان ذهن انباشته از دانستههاست و آمدن ابیات مذکور بیفاصله پس از ابیات نقل شده در باب محو و نحو محو،میتواند به این معنی باشد که سالک باید به محو دانستهها و در نتیجه نفی خواطر بپردازد تا به مقام خاموشی ضمیر دست یابد."