خلاصه ماشینی:
"شناخت زندگی را گاه در انواع و اصل آنها به تکاپوبرمیخیزد و قدم در اقطار زیست شناسی مینهد،تا درسنگوارهها،در زندگی یاختهای در پروانه وزنبورانزرین،از مورچهها تا پیلان،از عقاب تا کبوتر،از شیر،ازببر،از اعماق اقیانوسها در کهکشانها به جستجویزندگی میتازد،و در این تکاپو و تلاش اوست که خود رامیجوید،زندگی را به هر کجا که نسیمی از زندگیمیوزد بیتردید حضور انسان را ادراک باید کرد،چراکه زندگی یک معنی دارد و آن انسان است،وزیست شناسی به نظر میآید که بیش ا آن نادان استکه میپندارد،زیرا نمیداند که این گره کور هستی،این رلسم ناگشودنی و بغرنج،که نام او زندگی است،از وجود آفرینشی سرچشمه میگیرد که نام آن انساناست،و با این همه میپندارد که با تشریح وجود او،وآمار و ارقام است که میتواند از راز آدمی و آغاز و پایاناو پرده برگیرد.
آیا علم امروزمیتواند روزهای از این ابدیت نهایی را در عرصۀطبیعت و به مثل در احساس و ادراک یک جانور گمانبرد؟بیتردید پاسخ منفی است،زیرا آن معنی را کهگفته بودند،آیا خداوند قادر است جهانی را بدینعظمت در دانۀ ارزنی بگنجاند بی اینکه دانۀ ارزن رابزرگتر و یا جهان را کوچتر کند؟آری،زیرا در یک ارزن بالقوه بینهایت ارزنوجود دارد؛یک دانۀ ارزن هر گاه افشانده در خاکیمساعد و آب و هوایی مناسب شود،و به خوشهها بدلشود،و باز هر دانه از آن خوشه به خوشهها و همچناناین تکثیر سرسام آور اگر ادامه پیدا کند بینهایت ارزن،به هر دانه ارزن وجود خواهد داشت که این جمله درهمان دانه نخستین بوده است."