چکیده:
هدف اصلی در این مقاله تحلیل آثار سه گانه بهمن فرمانآرا و رابطه متقابل این آثار با جامعه ایران است. بدین منظور و با بهرهگیری از نظریات لوسین گلدمن پیرامون اثرهنری والا و هنرمند والا، سعی شده این سه فیلم از منظرجامعهشناسی سینما تحلیل شوند. مطالعة این فیلمها از دو روش نقد درون نگر که دراین نوشتار بیشتر مبتنی بر نشانه شناسی فنی است، و نقد برون نگر به عنوان ابزاری برای بررسی رابطة فیلمها با جامعه، استفاده شده است. پس از مطالعه فیلمها و بررسی هریک به شکلی جداگانه میتوان گفت، این سه فیلم از منظر نمایش مفهوم مرگ در سطوح مختلف فردی، طبقاتی و اجتماعی رابطه متناسبی با جامعه برقرار کردهاند و به نوعی معرف تفکرات قشر هنرمند و اندیشمند قبل از انقلاب هستند که تفکرات اخلاقی و اجتماعی ویژه خود را داشتهاند و به همین دلیل به آسانی در دل نظام فکری موجود حل نشدهاند. در دو فیلم از این سه اثر مسایل دو قشر هنرمند و نویسنده به وضوح مطرح شده و دغدغهها و آرمانهایشان در پرتو مفهوم مرگ، به تصویر کشیده شده است. در این فیلمها مسئله مرگ درزندگی اینان از زاویهای دیگر بررسی شده است، به طوری که نه تنها منفور نیست، بلکه عامل رهایی از جامعه نامطلوب پیرامون تلقی میشود درفیلم دیگر مسائل اجتماعی ومشکلات گریبانگیر جامعه به گونهای به تصویر کشیده شده است که خود بیانگر نوعی مرگ، این بار در سطح جامعه است. البته ویژگی مشترک هر سه فیلم بارقه امیدی است که در پایان داستان برای نجات و رهایی افراد، طبقه هنرمندان و نویسندگان و نیز جامعه رو به نابودی درخشیدن میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به نظریه گلدمن و عقیدة او پیرامون هنرمند بزرگ به عنوان فردی با حداکثر آگاهی ممکن از وضعیت یک قشر، و هنر بزرگ به عنوان هنری که جلوهای از این آگاهی و دسترنج فردی است که با خلاقیتی ویژه اثری خلق کرده است که خود میتواند نمایه کاملی از یک دوره، یا وضعیت یک طبقه یا قشر خاص باشد، در ادامه سعی خواهد شد فیلمهای مورد نظر در این مقاله به عنوان آثار هنری بزرگ تحلیل شود و بر مبنای این تحلیل شناخت متناسبی از جامعة معاصر فیلمها و نیز از گروهی که در فیلمها معرف گروه اجتماعی مورد نظریه فیلمساز هستند به دست آید.
در جمعبندی چهرة فردی مرگ در این فیلم میتوان گفت، اگر در فیلم بوی کافور، عطر یاس، نظام سیاسی به عنوان مانع فعالیت هنری هنرمندان و عامل مرگ کاری آنان نقد میشود، و اگر در فیلم خانهای روی آب، سیاهیهای این جامعه به تصویر کشیده میشود و فیلم نقش پزشکی را به عهده میگیرد که میخواهد با تشخیص بیماریهای اجتماعی راه درمان آنها را هموار سازد، در یک بوس کوچولو به مسئولیت فردی هنرمندان اشاره میشود، برای آنهایی که به این مسئولیت عمل کردهاند مرگی آرام، و برای آنهایی که مسئولیت خود را نادیده گرفتهاند مرگی نه چندان خوشایند، به تصویر کشیده شده است."