چکیده:
ژاک دریدا (Derrida,Jacques) با بنیان گذاردن رویکرد ساخت شـکنی، هرگونـه قطعیت معنا را رد کرد. دریدا معتقد بود که باید در رویارویی با هر متن ،آن چه را تاکنون آشکار دانسته ایم ، کنار نهادو با شکستن آگاهانه ی شالوده ی مـتن ، امکـان بروز معناهای دیگرگونه را فراهم کرد. در داستان فرود، ظاهر امر از این قرار است که بر خلاف توصیه های مکرر کیخسرو مبنی بر نرفتن از راه کلات و درگیر نشدن با فرود، توس خودسرانه از راه کلات میرودو فرود رامی کشد. در این جسـتار، با تحلیل داستان فرود بر مبنای نقد ساخت شکنی ،کوشش شده که قرائتی دیگراز این داستان پیش روی خواننده قرار گیرد؛به این ترتیب که با توجه به نشانه هـای درون متنی در شاهنامه ، چنین به نظر میرسـد کـه بـرخلاف ظـاهر ایـن داسـتان ، کیخسرو، به فرود به چشم یک رقیب سرسخت می نگریسته ؛ کسی که پـور ارشـد سیاوش بوده و بالتبع نسبت به تصدی مسند قدرت ،اگر بیش تر از کیخسرو سزاوار نباشد، کم تراز او هم نبوده است ؛از این رو کیخسرو که از جانب فرود، احساس خطر میکرده ، با طراحی دسیسه ای در پشت پرده با رجال حکومتی، در پی نابودی برادر خود برآمده است . او به بهانه ی انتقام از افراسیاب ، سپاهی را به سپه سالاری توس ، روانه ی مقر فرودمی کند تا بزرگ ترین رقیبش در سلطنت را از میان بردارد. سپس برای فریب اذهان عمومی، چندی توس را در بند میکنـدو بعـد او را آزاد میگرداندو به این ترتیب ،موفق می شود بدون برانگیختن کوچک ترین سوءظنـی، بزرگ ترین رقیبش در سلطنت را از میان بردارد.
خلاصه ماشینی:
"از این رو به شکلی شگرف و بدون هیچ تردیدی، فرمان قتل فرود را صادر مـیکنـد؛ فرمـانی کـه جـز برخاسـته از دسیسه ای پشت پرده ، هیچ توجیه منطقی نمی توان برای آن یافت : چنـین داد پاســخ ســتمکاره تــوس که من دارم این لشکر و بوق و کوس تــو را گفــتم او را بــه نــزد مــن آر ســخن هــیچ گونــه مکــن خواســتار یکــی تــرکزاده چــو زاغ ســیاه بــر ایــن گونــه بگرفــت راه ســپاه تو رفتـی و بـا وی زدی داسـتان به شاهیش گشـتی تـو هـم داسـتان بترســیدی از بــیهنــر یــک ســوار نــه شــیر ژیــان بــود بــر کوهســار وزان پس چنین گفت با سرکشـان کـــه ای نامـــداران گـــردن کشـــان یکــی نــامور خــواهم و نــام جــوی کـز ایـدر نهـد سـوی آن تـرک روی ســرش را ببــرد بــه خنجــر ز تــن بــه پــیش مــن آرد بــدین انجمــن (همان ، ٤٨-٤٩) بیت چهارم از ابیات یاد شده ، بسیار تأمل برانگیز است و آشکارا اشاره بـه ایـن امـر دارد که کیخسرو در گوش رجال حکومتی چنین فسـونی دمیـده کـه فـرود را سـودای پادشاهی است و باید پیش از هر حرکتـی، او را از میـان برداشـت ."