خلاصه ماشینی:
"(3) چون مینوی انتقاداتی بر«بوف کور»که هدایت برایش ارسال داشته بود وارد میکند،هدایت به دفاع از خود مینویسد: «باز حجت از بوف کور کرده بودی که تریاک و عینک و تنباکو در آن زمان وجود نداشته،ولی این موضوع تاریخی نیست،یک نوع فانتزی تاریخی است که آن شخص،به واسطهء(دو واژه فرانسه به کار میبرد به معنای«غریزه تظاهر و استتار»)فرض کرده است و زندگی واقعی خودش را«رمانه»قلم داده و به هیچ وجه تاریخی حقیقی نیست.
در دنیایی که همه چیز یکسان باشد،دنیای اهریمنی است و هر گاه اطراف خود را این طور میبیند،دلیل نیست که باید تن را به قضا سپرد و با درد ساخت، برعکس،کافکا نسبت به مقامات ستمگری که با پنبه سر میبرند کینه شدیدی میورزد،با پشتکار عجیبی ادعاهای آنها را به باد مسخره میگیرد و قانون و دادگستری و دستگاه شکنجه دوزخی را که روی زمین برپا کردهاند محکوم میکند و قدرت آنها را نابود میسازد و خودشان را مرده میانگارد.
واقعیتی که در تمام عمر چهل و چند سالهء او بر ایران مسلط بوده است،جز ابتذال،جز گول و فریب،جز فقر و نکبت،جز هرج و مرج،و دست آخر جز قلدری چه چیز بوده است؟ و نتیجه میگیرد:«سکوتی که در آن دوران حکومت میکند،در خود فرورفتگی و انزوایی که ناشی از حکومت سانسور است،نه تنها در اوراق انگشت شمار مطبوعات رسمی و در سکوت نویسندگان نمودار است، بیش از همه جا در«بوف کور»خوانده میشود:ترس از گزمه،انزوا،گوشه نشینی،عدم اعتماد به واقعیتهای فریبنده،ظاهر سازیهایی که به جای واقعیت جا زده میشود،غم غربت(نوستالژی)،انکار حقایق موجود، قناعت به رؤیاها و کابوسها،همه از مشخصات طرز فکر آدمی است که زیر سلطه جاسوس و مفتش و «انکیزیتور»و«گیئو»زندگی میکند."