خلاصه ماشینی:
"اما به رغم منع برخی از عصریگرایان از تعمیم یک نوع کلام به سایر نقاط جهان و تأکید بر عصریسازی به لحاظ شرایط ویژه اجتماعی هر جامعه،ملاحظه میشود که احیانا نوع خاصی از کلام با منطق و شیوه واحد به قارههای متفاوت جهان گسترش و تعمیم مییابد،در حالی که به هیچ نحوی از انجا نمیتوان مدعی مشابهت میان شرایط اجتماعی آدمیان در قارهها و جوامع مختلف بوده و اینکه با توجه به اختلاف شرایط چگونه تنها نوعی خاص از کلام به جای جای جهان صادر میگردد؟ چگونه است که در همه جا نقل سخن و نوک تیز حملات عصریگرایان متوجه صفت اقتدار الهی شده و توصیف خدا به عنوان«خدای قادر متعالی»به عنوان یکی از عوامل بدبختی و انحطاط آدمیان قلمداد میشود و ناگهان تلاشی فراگیر در جهت مبارزه با توصیف خدا به عنوان خدای مقتدر و توانمند صورت میپذیرد.
و اینک جای این پرسش است که آیا توصیف این چنینی خدا،به نحوی توجیهکننده تئوری فرافکنی فویر باخ-که خدا را مخلوق ذهن آدمی میدانست- نیست؟راستی اگر بنا باشد که هر روز خدا به گونهای توصیف شده و مثلا در برخی از شرایط به عنوان خدایی متعالی،مقتدر و عزیز و به عکس در شرایط ظلم و فقر و محرومیت،به عنوان خدایی مظلوم،فقیر و محروم عنوان شود،و یا در شرایط مرد سالاری به عنوان«خدای پدر»و در شرایط فمنیستی به عنوان«خدای مادر»و بالاخره در هر عصر،توسط عصریگرایان به صورتی احیانا متضاد و معارض با شیوه پیشین توصیف شود، آیا تا چه اندازه به چنین خدایی میتوان ایمان و باور داشت و چگونه میتوان به وی عشق ورزید،او را عبادت و پرستش نمود،و در برابر تکالیف و دستوراتش تسلیم و منقاد بود؟در اینجا با طرح پرسشی دیگر به پایان این نوشتار میرسیم و آن اینکه:آیا عصریگرایان شیوهای کارآمدتر و ثمربخشتر از روش عصریسازی خود برای مبارزه و به بازی گرفتن مقدسات و تعالیم دینی میشناسند و آیا این نوع برخورد با کلام مؤید آن نیست که امروزه،کلام و تعالیم دینی به صورت بازیچهای در دست برخی از متکلمان قرار گرفته و چون گوی هر روز به سویی پرتاب میشوند؟!"