خلاصه ماشینی:
"از جنبهء دیگر،این داستان شاید واکنشی است در برابر رمانها و داستانهای متعددی که توسط نویسندگان غیر مذهبی یا ضد مذهب،در مورد انقلاب و مبارزههای انقلابیان علیه رژیم پهلوی نوشته شده،و در آنها کوشیده شده است به عمد و به خلاف همه قراین روشن و زندهء تاریخ،نقش مذهبیها و روحانیان اسلامی در این جریان نادیده گرفته یا بسیار کمرنگ جلوه داده شود.
یعنی یک خوانندهء حرفهای اما غیر اهل فن داستان هم،با اندکی توجه و دقت میتواند دریابد که مثلا استفاده از چنین معجون و ترکیب غریبی از زاویه دید، در چنین داستانی،آیا درست است یا نه؟به زیبایی و قوت داستان و تأثیر بیشتر آن بر خواننده کمک میکند یا آنکه باعث ساختگی جلوه کردن،ضعف و نچسبی آن میشود؟به همین سبب است که فکر میکنم اگر حسن بیگی،حتی از دید یک خواننده حرفهای-و نه یک نویسنده یا منتقد داستان-به این داستانش (همچنین داستان«ریشه در اعماق»خود)نگاه میکرد،قطعا از خیر به کار بردن چنین شیوههای بیانیای خودداری میکرد.
اما،جدا از آنچه که دربارهء برخی ساخت و پرداخت آن گفته شد،برخی نکات جزئیتر نیز در مورد این داستان هست،که به طور گذرا به آنها پرداخته خواهد شد: -علی،با آنکه از پدری مذهبی-گیرم مذهبی عادی و عامی-است و سالها-هر چند اغلب از راه دور- تحت تربیت دینی و سیاسی سید رسول قرار دارد و در کودکی،یکی از رؤیاها و علایق خود و پدرش این بوده است که او آخوند بشود؛و بعد از آن نیز پیوسته در حال مبارزه در راه اسلام است،اما در مجموع مذهبی چندان مقید و قرص و محکمی به نظر نمیرسد."