خلاصه ماشینی:
باوجوداین، توسعه کمی و کیفی این بخش از هنر معاصر ایران را نیز نمیتوان تماموکمال با چنین استنباطهایی نادیده گرفت؛ کمااینکه اگر سقاخانه را مهمترین جریان تجسمی نیمقرن اخیر بدانیم، بخش عمده این فراز فرهنگی مرهون استفاده از کالیگرافی فارسی و آلفابت عربی در کالبد هنر مدرن دهههای 40 و 50 ایران است.
علت این عدم انعطاف را در کجا مشاهده میکنید؟ شاید برای اینکه خیلی از مؤلفههای تغییر فرهنگی در ایران اساسا ریشهای خارج از فرهنگ دارند.
یا اگر به فرهنگ مربوط هستند، از حوزه ذهنی دیگری میآیند که برای آن زمینه اولیه غیرقابلفهم است؛ مثلا، در خوشنویسی یکی از عوامل بیرونی مهم دگردیسی از طریق جهش گرافیک معاصر پدید آمد؛ انگار مناسبات فعلی در خوشنویسی نتیجه استیلای نگره ریختیای بود که طراحان گرافیک به کلیت نوشتار فارسی در آثارشان حاکم کردند.
بالاخره تلقی امروز ما از خوشنویسی در قالب یکهنر حتی با همان معنای سنتی (که مورد نظر خیلیها هست) همه را به این سمت برده که خوشنویسی در قامت یکصناعت، خیلی بیمعنی است.
هرزبان هنری ممکن است بنابر شاخصههایی خیلی از گرایشهای زمانهاش قابل تعریف نباشد، ولی این منطق را نمیپذیرم که خطنویسی نمیتواند متأثر از گرفتوگیر تاریخی و اجتماعی و فرهنگی زمانهاش باشد، همچنانکه شما در مسیر مدرنیسم، اقسام مختلف کارکرد خط لاتین را در هنر غرب دیدهاید.
فکر میکنم خط به خاطر سابقه تاریخی و ساختار نشانهای با معادله هنر چندفرهنگی امروز تطابق دارد و این باعث شده دیگران تصور کنند کالیگرافی دارد با قواعد سودجویانهای به فرهنگ جهانی نگاه میکند.