خلاصه ماشینی:
برای من "اسلاووتاتار" از چندجهت جذابیت داشت؛ نخست اینکه، هنرمند ایرانی این گروه بهشدت از پذیرفتن ملیت ـ به هر شکلش ـ برای گروهش خودداری میکرد و مکررا بر این اصل اصرار میورزید که پذیرفتن قراردادهایی مثل ملیت و نژاد، تأثیری سوء بر گفتمان آثار فرهنگی سوء میگذارد؛ دوم اینکه، نوعی تقابل تجاری ـ فرهنگی صریح در آثار "اسلاو و تاتار" دیده میشد؛ و این معدود دفعاتی بود که مشاهده کردم هنرمند با ابراز صریح آن مشکلی ندارد؛ سوم اینکه، این گروه از خلأ هوشمندانهای در فضای بینالمللی فرهنگ استفاده یا سوءاستفاده کرده است؛ دستآخر اینکه، معرفی "اسلاووتاتار" لااقل میتواند نمونهای باشد از حضور هنرمند ایرانی در قالب غیرکلیشهای آن.
اتفاقا در "اسلاووتاتار" یاد گرفتهایم که چهقدر بیشتر میشود با شوخی، جدیتر عمل کرد و اصلا همین که در یکی از دورههای کاری سراغ نشریه "ملانصرالدین" رفتیم، برای این بود که فهمیدیم شوخطبعی چهقدر میتواند تأثیر بیشتری بگذارد.
یکی از انتقادات رایج به هنر خاورمیانهای این است که دارد از اگزوتیسم برای جلب توجه استفاده میکند.
اول قرار بود این پروژهها به شکل کتاب باشند و ما نقش ناشر را بازی کنیم، ولی بعد کمکم مشاهده کردیم هنرهای تجسمی جای مناسبتری برای تحقق چنین ایدههایی است!
علت ورودمان به هنر این بود که فعلا تنها شغلی است که دربارة معنای وجودی خودش تأمل میکند و این انگیزهای برای پرداختن به خود شانس بزرگی است که هنرمندان نسبت به دیگرگروههای اجتماعی دارند.
مهم این است که هنرمند تجسمی بداند که این توجهات مقطعی است؛ یعنی یکزمانی هست و زمان دیگری نیست.