خلاصه ماشینی:
"شاید هم همین امر سبب بوده تا در وقت گفت و گو دربارهء آثار بزرگان اهل تفکر،متتبعین در پی یافتن مجموعهای از مطالب برآیند که قوانین پژوهشی و طریق تتبع آنها را در مییابد که در واقع وجه اصلی تفارق میان دو نوع دیدن و دو نوع شناسایی از نظر دور داشته میشود و صورت قابل دسترس(در عین حال بینسبت با حقیقت موضوع) به عنوان باطن کلام و غایت مراد گوینده معرفی و منتشر میشود.
آراء لامارک(8)و داروین(9)به عنوان دو نظریهپرداز که از منظر سابق الذکر به تجزیه و تحلیل روابط نوع نباتات و حیوانات میپرداختند،و در این مورد به ویژه فرضیهء«تطور انواع»محصول نوع جدید شناسایی به عمل آمده دربارهء حیات بر کرهء خاک است.
طبق این نظریه،موجودی که ناقص و نارس به نظر میرسد،مطابق قانون طبیعی استحقاق ماندن را از دست میدهد و به عکس موجود قویتر تنها به علت دارا بودن توانایی استحقاق ماندن مییابد و طبیعت خود امکان بقای موجود پیشین را از بین میبرد و به عبارتی دست به انتخاب موجود اصلح *مهمترین نکته درباره شناخت و معرفت نفس نزد قدما،تجرد آن از عالم جسمانیت است.
تجرد، خصیصهء نفس است و اگر خصیصه بدون رجوع به نفس مورد مطالعه واقع شود و یا به تبع تفکر اومانیستی که به تمامی از هستی و از جمله انسان سلب حیثیت آسمانی و معنوی میکند،نفس را حاصل فعل و انفعالات جسم فرض نمایند نه تنها ماهیت آن قلب میشود بلکه،عدم شناخت حقیقی نفس موجب بروز انحراف در طرح همهء مباحث و از جمله«انسانشناسی»،«تربیت»، «اخلاق»و بالاخره تبیین روابط جمعی و عمومی مردم میشود."