خلاصه ماشینی:
"اصطلاح«فرهنگ»از اصطلاح «جامعه»نیز گستردهتر است:جامعه،به گروهی سازمانیافته از مردم اطلاق میشود که در یک سیستم ساختاری با یکدیگر تعامل دارند و فعالیتهای لازم برای حیات و بقای آن را به پیش میبرند؛در حالی که فرهنگ به محتویات رفتاری آدمی مربوط است.
اصطلاح فرهنگ به هر دوی این پدیدهها اطلاق میشود:فرهنگ هم ظرفیت عمومی برای وجود اجتماعی پیچیده است و هم متضمن تفاوتهای مقدر در جوامع مختلف است.
فعالیتهای مربوط به هر یک از این نهادها نیازهای اساسی انسان را اقناع میکنند؛کارکرد آنها به طور ساده و به اجمال از این قرار است:بوجود آوردن و بزرگ کردن فرزندان، آموزش آنها برای حضور در جامعه،تدارک برای ارضاء نیازهای مادی و آسایش مردم،سازمان دادن مؤسسات برای ادارهء جامعه،و توضیح و تبیین معنای حیات.
جمعیتهای بزرگ این جوامع،نیاز آنها به آموزش مردم برای اینکه مشاغل بسیار متفاوت را -که به تخصصهای بالا نیاز دارند-بر عهده بگیرند،و نیز ثروت بسیاری که در دسترس است، سازمانهای مجزا با فعالیتهای ویژهء خود را ایجاب میکنند.
فلیپ بگبی(12)برخه فرهنگ را این گونه تعریف میکند:«مجموعهء تنظیمات فرهنگی که در هر جامعه یا طبقهء آدمیان یافت میشود و کوچکتر است از گروه جماعتهای محلی که تعریف فرهنگ بدیشان راجع است».
امور انتخابی هم شامل گروههای از عناصر فرهنگی است که برای انتخاب آزاد گذاشته شدهاند؛میتوان بعضی خصوصیات لباسهایی را که افراد میپوشند به عنوان مثالی از این طبقه ذکر کرد.
فرهنگ از نگاه روانشناسی متخصصان علوم رفتاری در انتخاب بعضی نکات و تأکید بر آنها و اینکه تا چه حد لازم میبینند که نکات مزبور را توضیح دهند،با دانشمندان علوم اجتماعی تفاوت دارند،این اختلاف در مورد زیستشناسان و فلاسفه نیز صادق است."