چکیده:
در ﻓﻠﺴﻔﻪ ﭘﺪﻳﺪارﺷﻨﺎﺳﻲ، ﻛﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﻓﺮاﻳﻨﺪی ﻫﺴﺘﻲﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ دارد و اﻧﺴﺎن دارای آﮔﺎﻫﻲ اﺳﺘﻌﻼﻳﻲ اﺳﺖ و ﻏﺎﻳﺖ آن ﻧﻤﻮداری ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺣﺴﻲ و ﻋﻴﻨﻲ از ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ اﺳﺖ. ﻧﻴﭽﻪ در ﺑﺮرﺳﻲ دوران اﺳﺎﻃﻴﺮی و ﺗﺎرﻳﺦ ﻛﻬﻦ ﺑﺸﺮی ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ 9 اﻧﺴﺎن ﻳﻮﻧﺎن ﺑﺎﺳﺘﺎن، ﻧﻮﻋﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻫﺴﺘﻲﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ داﺷﺘﻪ و ﻃﺒﻴﻌﺖ و ﻓﺮاﻳﻨﺪ آن را ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺑﻮده، ﻣﻲﺷﻨﺎﺧﺘﻪ و زﻧﺪﮔﻲ وی ﺑﺎ آن ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﻮده و ﺑﻪ واﺳﻄﻪ آن ﻣﻌﻨﺎ ﭘﻴﺪا ﻣﻲﻛﺮدهﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎیادﺑﻲ ﺳﺎل5، ﺷﻤﺎره 91، ﺑﻬﺎر 7831 اﺳﺖ. او زﻧﺪﮔﻲ را ﺗﺮاژدی ﻣﻲداﻧﺪ و ﺑﺎ ﺧﻠﻖ ﺧﺪاﻳﺎن، اﻟﻬﻪﻫﺎ و رباﻟﻨﻮﻋﻬﺎ و اﻧﺘﺴﺎب ﺣﻮادث ﻫﻮﻟﻨﺎک ﺑﻪ آﻧﻬﺎ و ﻳﺎری ﺟﺴﺘﻦ از آﻧﻬﺎ، زﻧﺪﮔﻲ را ﺗﺤﻤﻞﭘﺬﻳﺮ ﺳﺎﺧﺖ و در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ از ﺗﻠﻔﻴﻖ دو ﻋﻨﺼﺮ ﺑﻬﺮهﺟﺴﺖ: ﻳﻜﻲ، ﻋﻨﺼﺮ دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ دﻳﻮﻧﻮﺳﻮس، ﺧﺪای ﺑﻲﻧﻈﻤﻲ و آﺷﻔﺘﮕﻲ، رﻗﺺ و ﺷﺎدی و ﺷﺮاب و ﻣﺴﺘﻲ ﻣﻨﺴﻮب ﺑﻮده و دﻳﮕﺮی، ﻋﻨﺼﺮ آﭘﻮﻟﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ آﭘﻮﻟﻮن، ﺧﺪای ﻧﻈﻢ و آراﻣﺶ، ﻋﻘﻞ و ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﺷﻌﺮ و ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ و زﻳﺒﺎﻳﻲ ﻣﻨﺴﻮب ﺑﻮده اﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، ﻧﻴﭽﻪ ﻫﻨﺮ ﺗﺮاژدی را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اوﻟﻴﻦ آﻓﺮﻳﻨﺶ ﻫﻨﺮی ﻳﻮﻧﺎﻧﻴﺎن ﺑﺎﺳﺘﺎن،زاده دو ﻋﻨﺼﺮﺗﻘﺎﺑﻠﻲ دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ و آﭘﻮﻟﻮﻧﻲﻣﻲداﻧﺪ و ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﻨﺮ و زﻳﺒﺎﻳﻲﺷﻨﺎﺳﻲ ﺧﻮد را ﺑﺮ آن دو ﺑﻨﺎﻣﻲﻧﻬﺪ. در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ، ﻏﺰﻟﻴﺎتﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮاﺳﺎس اﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺑﺮرﺳﻲ، و ∗ ﺗﺎرﺑﺦ درﻳﺎﻓﺖ : 82/8/68 ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﺬﻳﺮش : 52/1/78ﺧﻮاﻧﺸﻲ ﻧﻴﭽﻪای، اﻣﺎ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻣﻘﺘﻀﻴﺎتﻫﻨﺮی، ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ، دﻳﻨﻲ و آﻳﻴﻨﻲ اﻳﺮاﻧﻴﺎن اراﺋﻪﻣﻲﺷﻮد. ﻋﻨﺼﺮ دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ در ﺑﻴﺘﻬﺎﻳﻲ از ﻏﺰﻟﻴﺎت ﺣﺎﻓﻆ، ﻛﻪ راﺑﻄﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺎ دﻧﻴﺎ، آﺷﻮبزﻣﺎﻧﻪ، ﺑﻲاﻋﺘﺒﺎری و ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﻛﺎر و ﺑﺎر ﺟﻬﺎن را ﺗﺸﺮﻳﺢ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺣﻀﻮر دارد و ﻋﻨﺼﺮآﭘﻮﻟﻮﻧﻲ در ﺑﻴﺘﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﻴﻴﻦ راﺑﻄﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺎ ﺧﺪا و ﭘﻨﺎه ﺑﺮدن ﺑﻪ ﻋﺸﻖ و ﻋﺮﻓﺎن و رﻧﺪیﻣﻲﭘﺮدازد، ﺣﺎﻓﻆ را ﺑﻪ ﺷﺎدی ﻓﺮا ﻣﻲﺧﻮاﻧﺪ و اﻋﺘﺒﺎر ﻳﺎر ﺑﻪ ﻋﺮﻓﺎن. ﺑﺪﻳﻦﺗﺮﺗﻴﺐ، ﻣﻴﺎن آنﺑﻲﻧﻈﻤﻲ)دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ= ﺑﻲاﻋﺘﺒﺎریدﻧﻴﺎ(و اﻳﻦ ﻧﻈﻢ)آﭘﻮﻟﻮﻧﻲ= ﻋﺎﺷﻘﻲ( اﻋﺘﺪال و ارﺗﺒﺎط اﻳﺠﺎد ﻣﻲﻛﻨﺪ.
خلاصه ماشینی:
"از اﻳﻦ رو در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻋﻨﺼﺮ ﻳﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ، واﻛﻨﺶ ﻃﺒﻴﻌﻲ و ﺗﻮﺻﻴﻪ او اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ: ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮاﻧﻪ ﻏﻢ از دل ﺑﻪ در ﺗﻮاﻧﻲ ﻛﺮد ﻣﺒﺎش ﺑﻲ ﻣﻲ و ﻣﻄﺮب ﻛﻪ زﻳﺮ ﻃﺎق ﺳﭙﻬﺮ )79( ﻛﻪ ﺑﺴﻲ ﮔﻞ ﺑﺪﻣﺪ ﺑﺎز و ﺗﻮ در ﮔﻞ ﺑﺎﺷﻲ ﻧﻮﺑﻬﺎر اﺳﺖ در آن ﻛﻮش ﻛﻪ ﺧﻮﺷﺪل ﺑﺎﺷﻲ 91 )913( ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ در اﺳﺎﻃﻴﺮ ﻳﻮﻧﺎﻧﻴﺎن و در ﻧﮕﺎه ﻧﻴﭽﻪ، دﻳﻮﻧﻮﺳﻮس، اﻟﻬﻪ رﻗﺺ و آواز و ﻣﻠﻬﻢ ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎی ادﺑﻲ ﺳﺎل5، ﺷﻤﺎر91،ﺑﻬﺎر 7831 ﻳﻜﻲ از ﻋﻨﺎﺻﺮ اﺛﺮ ﻫﻨﺮی اﺳﺖ در اﺳﺎﻃﻴﺮ اﻳﺮاﻧﻴﺎن و در ﻏﺰﻟﻴﺎت ﺣﺎﻓﻆ، رﻗﺺ و آواز و ﺷﻮر و ﺷﺎدی، ﻣﻨﺴﻮب ﺑﻪ زﻫﺮه، راﻣﺸﮕﺮ ﻓﻠﻚ و رباﻟﻨﻮع ﻃﺮب اﺳﺖ: واﻧﮕﻬﻢ در داد ﺟﺎﻣﻲ ﻛﺰ ﻓﺮوﻏﺶ ﺑﺮ ﻓﻠﻚ زﻫﺮه در رﻗﺺ آﻣﺪ و ﺑﺮﺑﻂ زﻧﺎن ﻣﻲﮔﻔﺖ ﻧﻮش )491( ارﻏﻨﻮن ﺳﺎز ﻛﻨﺪ زﻫﺮه ﺑﻪ آﻫﻨﮓ ﺳﻤﺎع در زاوﻳﺎی ﻃﺮﺑﺨﺎﻧﻪ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻓﻠﻚ )891( ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ،اﮔﺮﭼﻪ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻪ ﺷﺎدﺧﻮاری ﻫﻢ واﻛﻨﺶ او در ﺑﺮاﺑﺮ آﺷﻮب روزﮔﺎرش اﺳﺖ ﻛﻪ »روزﮔﺎری ﺑﻮدهاﺳﺖ آﻛﻨﺪهاز ﻓﺴﺎد و ﮔﻨﺎه وآﻛﻨﺪه از ﺗﺰوﻳﺮو ﺟﻨﺎﻳﺖ« )زرﻳﻦﻛﻮب، 9631: 83( و ﻫﻢ واﻛﻨﺸﻲ ﺳﺘﻴﺰهﺟﻮﻳﺎﻧﻪ ﺑﺎ دﻧﻴﺎ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﺑﻲاﻋﺘﺒﺎری و ﻧﺎﭘﺎﻳﺪاری و ﻧﺎاﻣﻨﻲ آن اﺳﺖ، ﻣﻜﻤﻞ ﺑﻌﺪ دوم اﺛﺮ ﻫﻨﺮی و ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻣﻌﻨﻮی اوﺳﺖ ﻛﻪ دارای ﺳﺎﺣﺘﻲ اﺷﺮاﻗﻲ اﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ اﻧﮕﺎری و ﻧﻤﻮدﭘﻨﺪاری دﻧﻴﺎ، ﻣﻜﻤﻞ ﻫﺴﺖﺧﻮاﻧﻲ و ﺑﻮدداﻧﻲ ﻣﻌﺒﻮد اوﺳﺖ ﻛﻪ »وﻻﺗﻨﺲ ﻧﺼﻴﺒﻚ ﻣﻦ اﻟﺪﻧﻴﺎ« )اﻟﻘﺼﺺ،77( و ﻟﺬا، اﮔﺮ ﻫﺮاس از ﻣﺮگ، اﻧﺴﺎن ﻋﺼﺮ اﺳﺎﻃﻴﺮی ﻳﻮﻧﺎن را ﺑﻪ ﺷﺎدﺧﻮاری و ﺳﺮﻣﺴﺘﻲ در دﻧﻴﺎ ﻣﻲﻛﺸﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﺮاژدی زﻧﺪﮔﻲ را ﺑﻪ ﻓﺮاﻣﻮﺷﻲ ﺳﭙﺎرد، ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻣﻌﺸﻮق، ﺣﺎﻓﻆ را ﺑﻪ رﻧﺪی و آزادی و ﻋﺪم ﺗﻌﻠﻖ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻪ دﻧﻴﺎ واﻣﻲدارد: ز ﻫﺮﭼﻪ رﻧﮓ ﺗﻌﻠﻖ ﭘﺬﻳﺮد آزاد اﺳﺖ ﻏﻼم ﻫﻤﺖ آﻧﻢ ﻛﻪ زﻳﺮ ﭼﺮخ ﻛﺒﻮد )72( اﻣﺎ درﺑﺎره ﺗﻔﺎوت ﻧﮕﺮش ﻧﻴﭽﻪ و ﺣﺎﻓﻆ در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻋﻨﺼﺮ دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ ﻗﺎﺑﻞ ذﻛﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ: اوﻻ »ﺗﻘﺎﺑﻞ آﭘﻮﻟﻮﻧﻲ – دﻳﻮﻧﻮﺳﻮﺳﻲ ﺻﺮﻓﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﺳﻨﺦﺷﻨﺎﺳﻲ ﺗﺎزهای ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ دﻧﺒﺎﻟﻪ اﻗﺪاﻣﺎت ﻣﺘﻌﺪد، ﻋﻤﺪﺗﺎ از ﺟﺎﻧﺐ آﻟﻤﺎﻧﻲﻫﺎ ﺑﺮای ﺗﻤﻴﻴﺰ اﻣﺮ ﻃﺒﻴﻌﻲ از ﻣﺼﻨﻮﻋﻲ، ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻲ از ﺟﺪﻳﺪ، ﻛﻼﺳﻴﻜﻲ از رﻣﺎﻧﺘﻴﻜﻲ، ﺳﺎده از ﻣﺼﻨﻮع، ﺗﺠﺴﻤﻲ از ﻣﻮﺳﻴﻘﺎﻳﻲ و ﺟﺰ آن ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺨﺸﻲ از ﺷﺎﻛﻠﻪ ﻣﺎﺑﻌﺪﻃﺒﻴﻌﻲ و ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﺳﺖ« )وﻟﻚ، 9731:ص 331(."