چکیده:
این مقاله می کوشد نگاره ایرانی بیرون آوردن یوسف از چاه را بر مفاهیم اصلی واسازی دریدا مورد انطباق قرار دهد. هدف این مقاله بررسی روند تزلزل معنای قطعی و رسیدن به معانی جدید است. از بررسی این نگاره، مفاهیم مهمی سر برمی آورند که در دو موضوع دلالت و روایت دسته بندی می شوند. در موضوع دلالت با بررسی وارونگی تقابل های دوگانه متن هنری، سرگشتگی، آرایه های اثر هنری و در موضوع روایت با بحث مرکزگریزی و بینامتنیت به چارچوب تحلیلی این مقاله دست می یازیم. این تحلیل، نشان می دهد هر نشانه این تصویر، دالی است که مدلول آن غایب است. تقابل های دوگانه این تصویر با واژگون سازی تقابل های مرد/ زن، شب/ روز، رنگ های سرد/گرم، تقابل درون/ بیرون به هم آمیخته اند. در این اثر، سوال های متعددی وجود دارد که مخاطب (بیننده) برای آنها پاسخی نمی یابد و به سرگشتگی منجر می شود. عواملی که از چارچوب تصویر بیرون زده اند به حاشیه ای می مانند که با تمرکز روی آن خوانش متن دیگرگونه می شود. مرکزیت نگاره با قراردادن موضوع اصلی، در جایی غیر از مرکز، یعنی در قسمت پایین سمت راست، از بین می رود. این نگاره با متون و نظام های دیگری نیز در ارتباط است که استقلال آن را زیر سوال می برد. نگارگر در بازسازی این روایت، سنت را به کناری می نهد و بدون در نظر گرفتن منطق علی و معلولی، روایت این قسمت از داستان یوسف را برای ما باز می گوید. با خوانش این اثر و با پیش فرض قراردادن واسازی به عنوان روش و تحلیل متن به منطق اندیشه واساز در پشت آن پی می بریم. این منطق راه را بر معنای قطعی اثر می بندد و آن را به روی معناهای متعدد می گشاید. از نتایج دیگر این بررسی، یافتن نزدیکی ذهنیت نگارگر و اندیشه های دریدا است.
خلاصه ماشینی:
سؤالاتی که بیننده را درگیر شاکلههای انحرافآمیز میکند از این قبیل هستند : اطلاع دقیق از نگارگر متن و زندگی او، چه تأثیری در خوانش ما دارد؟ آیا عنوان این اثر نقشی در معنا آفرینی این متن دارد؟ آیا نگاره از منطق علی و معلولی روایت یک داستان سرراست پیروی میکند؟ در این نگاره چرخش نگاه با توجه به فقدان مرکز، چگونه است؟ این چرخش از مرکز به بالا یا به پایین است؟ از گوشة سمت راست به نقاط دیگر میگردد؟ با کدام نوع نگاه در موقعیت یافتن مهمترین معنی قرار میگیریم؟ از بین معانی متعددی که از متن ناشی میشود کدامیک اهمیت بیشتری دارد و چرا؟ آیا جایگاه نشانههای نوشتاری به اهمیت نگارههای تصویری است؟ آیا حذف مناظر و مرایا از این نگاره آگاهانه بوده است؟ آیا بازی با رنگهای سرد و گرم به خلق مناظر و مرایا منجر شده است؟ آیا نگارگر این نگاره با تمهید مذکور، بعد سوم را بر خلاف سنت مصوران پیشین به این نگاره افزوده است؟ آیا ژانر این نگاره واقعگرایانه است؟ آیا کاملاً تخیلی است؟ آیا مصداق داستان این نگاره در جهان واقعی وجود داشته است؟ آیا مصداق تمام اجزای این نگاره در جهان ما وجود دارد؟ آیا بالاترین پیکرة این اثر یکی سوار بر اسب و دیگری روبروی او نشسته، مهمترین موضوع این نگاره است و باقی داستانها حول موضوع آن میگردد؟ اصلاً موضوع اصلی این نگاره چیست؟ علت قراردادن پیکرهای نحیف در میانة تصویر چه بوده است؟ چرا نگارگر، تعادل فضای پر و خالی تصویر را رعایت نکرده است؟ چرا بیشتر روایت در روی کوه به صورت فشرده بازگو شده است؟ آیا این فشردگی در سمت چپ و تقابل آن با عدم فشردگی سمت راست باعث جلب توجه بیشتر به موضوع یوسف و چاه شده است؟ چرا پیکرهها مانند سنت نگارههای پیشین بر روی یک اسپیرال یا حرکت دورانی و دایره قرار نگرفتهاند؟ قرارگرفتن پیکرهها در تصویر از چه منطقی پیروی میکند؟ پوشش پیکرهها و ربط آن با طبقة اجتماعیشان و نیز سایر لوازم مورد استفادة آنها، تا چه حد منطبق بر زمانة نگارگر بوده است؟ به عبارتی، آیا برداشت مردمشناسانه و جامعهشناسانه از این متن ممکن است؟ آیا نگارگر سعی کرده تا داستان یوسف را با دورة زمانی خود اتفاق، یعنی در مصر و با همان حال و هوا ترسیم کند یا آن را بر زمانة خود منطبق نموده است؟ سؤالاتی از این قبیل که پاسخ روشنی برای آن درون متن وجود ندارد، بر شک بیننده میافزاید.