خلاصه ماشینی:
"(4) مشابه این جملات را در جایی دیگر نیز دارد؛ «اگر اصطلاحات و تعبیرات هگل را در فلسفه تاریخ و در ایده آلیسم تاریخ انسانی خاصش خوب بفهیم و تحلیل دقیق بکنیم و از گستاخی اصطلاحش و از بدی و زننده بودن تعبیراتی که انتخاب میکند-ه به شدت ضد مذهبی است- نهراسیم و یک وسعت مشرب علمی داشته باشیم، آن وقت میفهمیم که در پشت این چهرهء ضد خدا و کفر آمیز مکتب هگل،حقیقتی نهفته است که همسایه دیوار به دیوار فلسفه خداشناسی، انسان شناسی است در رابطه انسان و خدا،آن چنان که در مذهب ما مطرح شده است»(5)شریعتی نگرش تاریخیگری هگل را به نقد میکشد و آن را به لحاظ نوع جبریتی که بر فضای آن حاکم است مطرود و بیاعتبار میشمارد:«هگل فیلسوفی اسیتوریست است.
(13) این نوع فلسفه نژاد پرستانه که صراحتا از سوی هگل عرضه گردیده است،شریعتی را به برخورد تند کشانده است،او میگوید:«فیلسوف عظیمی چون هگل،فلسفه وجودی خود را به گونهای ساخته و پرداخته است که اساسا خلقت عالم به خلقت تاریخ بشری میپیوندد و تکامل آن به ایجاد نژاد آلمانی می رسد که غایت آفرینش است».
(20) با این حال میتوان مسامحتا در عقاید هگل نظریات موافق با واقعیات را نیز اخذ کرد،چنان که شریعتی نیز گاهی از این بعد نگریسته و در مواردی آن را قبول میکند:«اگر انسان شرقی و احساس و مذهب را همچنان که او میفهمد و میشناسد فرض کنیم،سخنش درست است،بیشک دوره جدید که عصر پیروزی عقل است انسان به خودآگاهی و تجدد ذهنی صریحتری رسیده است»."