چکیده:
است. اکثر قریب به اتفاق موضوعاتی که در عرفان اسلامی مجال طرح و بررسی یافته اند، برحول محور ولایت شکل گرفته و تکامل پیدا کرده اند. از زمانی که تصوّف از مرحله زهد وارد مراحل پیچیده ترخود شد، بحث درباره ولی و مقام ولایت هم روی در رشد و کمال نهاد. در طول تاریخ عرفان و تصوّف اسلامی، مباحثی گوناگون و حاشیه های متعدد درباره موضوع ولایت و شخصیت ولی شکل گرفته است. این مباحث در برخی موارد بسیار جنجال برانگیز شده و برای چندین قرن ذهن صاحبان اندیشه را به خود مشغول ساخته بودند. یکی از این مسائل مورد نزاع، نظریه «بدایه الاولیاء، نهایه الانبیاء» است. این نظریه، بیان کننده برتری مقام ولایت بر مقام نبوت است؛ و به ظاهر، در مقابل نظریه «نهایه الاولیاء، بدایه الانبیاء» که بیان کننده برتری مقام نبوّت بر مقام ولایت است، قرار دارد. در این مقاله، ضمن نشان دادن سیر تاریخی و فرایند شکل گیری این نظریه، به بررسی عقاید و آرای دو گروه درگیر در این نزاع فکری نیز توجه شده است. از دیگر موارد مورد نظر در این مقاله، تبیین چگونگی برقراری پیوند میان طرفداران هر دو گروه و توضیح درخصوص استدلال های مطرح شده برای پایان بخشیدن به این نزاع عقیدتی است
خلاصه ماشینی:
"» (همان : ١٧٥) اینکه داستان ملاقات حضرت موسی با خضر چگونه توانسته است منجر به پیدایش باوری جدید در عرصه نبوت و ولایت شود، خود نیاز به شرحی مستقل دارد، اما به صورت خلاصه می توان گفت که به باور مشایخ متقدم اهل طریقت ، هنگامی که مسلمانان در کتاب آسمانی خویش ، آیاتی هم چون «فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما» (کهف : ٦٥) را در شأن خضر خوانده اند، شگفت زده شده اند؛ زیرا دیده اند حضرت موسی کلیم الله ، با آن همه عظمت مقام و والایی منزلت ، برای کسب معرفت بیشتر، به مصاحبت خضر نیازمند گشته ، از این روی با حالت اشتیاق به او گفته است : «هل أتبعک علی أن تعلمن مما علمت رشدا».
ابن عربی در کتاب فصوص الحکم ضمن تعریف ولایت و ذکر دلیل اینکه چرا ولایت انقطاع ناپذیر است ، به این مطلب اشاره کرده است که پس از ختم نبوت خاص یا تشریعی ، خداوند از راه لطف و کرم ، نبوت عام یا غیر تشریعی را در میان بندگان قرار داده ، او پس از ذکر این مقدمات ، اعتقاد خویش به موضوع «بدایۀ الاولیاء، نهایۀ الانبیاء» را چنین بیان کرده است : «ان الله لطف بعباده ، فأبقی لهم النبوة العامة التی لاتشریع فیها، و أبقی لهم التشریع فی الاجتهاد فی ثبوت الاحکام و أبقی لهم الوراثه فی التشریع فقال : العلماء ورثة الانبیاء، و ما ثم میراث فی ذلک الا فیما اجتهدوا فیه من الأحکام فشرعوه فأذا رأیت النبی یتکلم بکلام خارج عن التشریع فمن حیث هو ولی و عارف ، و لهذا مقامه من حیث هو عالم أتم و أکمل من حیث هو رسول أو ذو تشریع و شرع ."