خلاصه ماشینی:
"سرانجام این بحث به وسیله هوسرل بهصورت دقیقتر مطرح میگردد؛ بدین صورت که در واقع پدیدارشناسی21 را بازگشت به خود پدیده و تعلیق و اپوخه کردن هر امر دیگری که ممکن است دخالت کرده و دید به خود پدیده را مختل کند، بیان مینماید.
چرا که بهنظر وی جامعهشناسی جای فلسفه نیست و تمام مقولات را میتوان از خود جامعه گرفت؛ لذا شناخت مناسبات اجتماعی و ساختار آن میتواند براساس برداشت از خود جامعه و از طریق مشاهدهی جامعه از نزدیک صورت پذیرد.
بنابراین با نگاهی مجرد مارکس کاملا درست میگوید: برای اینکه اگر انسان زندگانی مادی را بهطور باستانی تولید نماید، مطابق انسان باستان زندگی کرده و اگر مبتنی بر جامعهی صنعتی تولید صنعتی نماید، مطابق جامعهی صنعتی زیست خواهد کرد و البته به همان صور نیز خواهد اندیشید.
برای نمونه در جامعهشناسی دورکیم یکی از مهمترین اموری که جامعه ایجاد میکند، آرمان است و لذا جامعهای که آرمان خود را از دست دهد به کلی متلاشی گشته و به سرعت تبدیل به جامعه وحشیها و حیوانات میگردد.
لذا این مسئله به وجود نیامد که چرا آنچه خود آن را ساختهام بدین صورت درآمده است؟ البته این امور از سوی دیگر سبب اعتبار و اهمیت فراوان جامعه در فرانسه گشت.
بر این اساس انگلستان به طرف فلسفه نرفته است؛ اما فرانسه پس از اگوست کنت به طور کامل مرزبندی کرد و گفت: در دوران کودکی بشر الهیات وجود داشته و سپس در دوران جوانی فلسفه آمده جای آن را گرفته و پس ازآن نیز علم آمده است."