چکیده:
دو اثر بزرگ ریکور یعنی استعاره زنده و زمان و گزارش را دو اثر دوقلو و همسان به حساب می آورند؛ این همسانی را باید در کارکرد یکسانی دانست که ریکور برای استعاره و پیرنگ قائل است و می توان این کارکرد مشترک را مبتنی بر ترکیب عناصر نامتجانس دانست. در واقع همین ترکیب عناصر نامتجانس است که در استعاره و پیرنگ ایجاد نوعی بداعت معنایی می کند. مقاله حاضر ضمن پرداختن به نگاه ریکور به استعاره و مسئله ارجاع استعاری از یک سو، و مطرح کردن محاکات سه گانه و مسئله پیرنگ سازی از سوی دیگر بر آن است تا نشان دهد چگونه ریکور بین استعاره و پیرنگ سازی داستان ارتباط برقرار کرده و برای آن ها کارکردی مشابه در نظر می گیرد.
خلاصه ماشینی:
مقالۀ حاضر ضمن پرداختن به نگاه ریکور به استعاره و مسئلۀ ارجاع استعاری از یکسو و مطرح کردن محاکات سهگانه و مسئلۀ پیرنگسازی از سوی دیگر برآن است تا نشان دهد چگونه ریکور بین استعاره و پیرنگسازی داستان ارتباط برقرار میکند و برای آنها کارکردی مشابه در نظر میگیرد.
پرسش بنیادین دیگر این است که چگونه ریکور بین روایت و پیرنگسازی از یکسو و استعاره از سویی دیگر، یعنی حوزههای جدا از هم ارتباط برقرار میکند.
بنابراین، این مقالعه سعی میکند نشان دهد چگونه تحلیل او از روایت درنهایت در محاکات سه به مباحث هرمنوتیک و نظریة «وحدت افق»17های خواننده و مؤلف ختم میشود؛ یعنی آنجا که زبان از خود فراتر میرود و نهتنها معنا میدهد؛ بلکه به افق تجارب هستیشناسی جهان پدیدآورندۀ خود نیز ارجاع میدهد.
حال مسئلۀ اساسی اینجاست که ریکور بین استعاره و پیرنگسازی داستان ارتباط برقرار میکند و معتقد است در هر دوی این پدیدهها با مسئلۀ نوآوری معنایی روبهرو میشویم.
برای فهم بهتر این فصل مشترک لازم است به نظریات او دربارة داستان و مسئلۀ محاکاتهای سهگانۀ او نگاهی هرچند کوتاه بیفکنیم و سپس دریابیم که در پدیدۀ پیرنگسازی که به محاکات دو مربوط میشود، با نوآوری معنایی روبهرو میشویم و همینجاست که پیوند بین استعاره و داستان برقرار میشود.
بنابراین، میتوان استراتژی بنیادین زمان و گزارش ریکور را- که برپایۀ حل مسئلۀ زمان و داستان بنا شده است- مبتنیبر ایجاد نقش واسطگی پیرنگسازی (در وضعیت پیکربندی) بین وضعیت تجربة عملی انسان (در وضعیت پیشاپیکربندی) و وضعیت سوم یعنی وضعیت دوبارهپیکربندی دانست که در آن نقش فعال خواننده در معناسازی نهایی لحاظ میشود.