خلاصه ماشینی:
"در میدان رویارویی با دیگری خاصه در مواجهه با وضع موجود جهان معاصر که فرهنگها و جوامع بسیاری را منحل و یا آنکه در خود استحاله و سپس با خود همسو و همسان و سهیم کرده است،بدون تکیه بر تأکید و التزام جدی به قرارگاههای میراث خویش از یک سو و آشنایی و آگاهی از اندوختهها و آموختهها و ظرافتها و ریزهکاریهای ذهن و اندیشه و نسبت و نگاه دیگری،از سستی و سترگی پایه و پیهای فکری او،از باورها و دیدگاههایش به هستی و به آدمی و به تاریخ و به هنر و فرهنگش از دیگر سو،دل به امید توفیق بستن افسانهای بیش نیست.
به هر رو واقعیت این است که صورت استحسانی در همه هنرها،مربوط و متعلق به هر قوم و قبیله و دوره و فرهنگ و جامعهای یا هر عقیده و نسبت و نگاهی، همانند تجربه امر قدسی که خصیصه لاینفک دین است،از خصلتهای جدایی ناپذیر آنها بوده و آدمی با هر اندیشه و عقیدهای در مواجهه با چنین صورتها و نماها و فضاها و آثار استحسانی و آفریدههای هنری احساس و کشش و تمایل خاصی از خود نشان داده است.
ممکن است مقولههایی همانند«جمال»و«جلال»و «لطف»و«تراژیک»در استحسان از بعد و نظرگاه استحسانی طرح شوند،لکن در فلسفه نیز هر کدام موضوع و مقولهء مورد بحث فلسفه قرار گرفتهاند و یا آنکه در دین خاصه در قلمرو عقیده و اندیشه اسلامی که کمی بعد در مورد آن سخن خواهیم گفت،«حسن» و«جمال»و«جلال»و«لطف»با معنای صفات «جمالیه»و«جلالیه»ای که از مبدأ فیض بر عالم هستی پرتو افکنده و با تجربه باطن و شهود و مشاهدت به حضور بر وجود منکشف میشود و مرتبهای از مراتب تجلی و ظهور حق میباشند همواره مفهوم و معنای غنیتر از چارچوب مفاهیم و مصطلحات استحسانی داشتهاند."