خلاصة:
سالهاست که ما ایرانیان و پارسی زبانان، واژهی پارس و پارسی را پارهای از هویّت فرهنگی وتاریخ ادبیات خود میدانیم و آن را به آبشخورهای دیرین فرهنگ ایران زمین پیوند میزنیم و خود را مردانی از سرزمین پارس و زبان خویش را «پارسی یا فارسی» میخوانیم.
البتّه که این همه، درست است و گذشته، تاریخ و مرده ریگ فرهنگی و آثارگرانبار ادبی، گواهی بر راستی آن است؛ امّا چه شده است که:
- ترکیب شگفت «پارس کردن» بر زبان ما جاری شده است؟!
- چرا سگان ما پارسیان، پارس میکنند؟
- از چه هنگام، سگان ما پارس کردن را آغاز کردهاند؟
- پیش از پارس کردن، سگان و دیگرحیوانات، چه آوایی بر میآوردهاند؟
- آیا ترکیب پارس کردن، برآمده از «پاس» به معنای «نگهبانی» و نتیجهی یک تحوّل آوایی در زبان است؟
سالهاست که این مساله در ذهنم پدیدار شده است و همواره در پی یافتن پاسخ بودهام. این نوشته، در پی پاسخ به پرسشهای بالا، سامان یافته است. در این جستار، نمونههای فراوانی از نثر و شعر گذشتگان تا به امروز را بررسی کرده و نشان دادهایم که «پارس کردن» به معنای عوعوی سگ، پیشینهی کهنی ندارد و تقریبا از روزگار قاجار، بر سر زبانها افتاده و پس از آن، تا به اکنون، برحسب یک عادت زبانی، رواج یافته است.
ملخص الجهاز:
ك جلد سوم، ص 402 و ص 519) يادآوري اين نكته درخور توجّه است كه در سراسردو جلد كتاب «جامع التواريخ» اثر «رشيد الديّن فضل الله» (1362)، هرگز واژهی «سگ» با فعل «بانگ كردن، پارس كردن يا آواز دادن» به كار نرفته، ولي براي صداي انسان كلمههای بانگ و آواز آمده است.
خاقاني در قصيدهای ديگر، همین ترکیب «پارسي خوان» را به «سگ» بازخوانده است: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (همان، ص 534) البته «خاقانی» در یک مورد هم واژهی «عفعف» را برای صداي سگ به کار برده است: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (همان، ص 781) افزون بر آن چه پيش تر از اين در بارهی كاربرد واژهی بانگ در زبان مولانا ياد كرده ايم، شايسته است فراياد آوريم كه مولوي براي آواي سگ، كلمههای علاعلا، عوعو و غوغا را نيز در «مثنوي معنوي» به كاربسته است:15 {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (دفتر دوم، ب417و418) آقاي كريم زماني (زماني، 1379) در توضيح بيت شماره 417 دفتر دوم (درشب مهتاب....
) مینويسد: «در شب مهتاب كه ماه بر اوج آسمان است، از سگها و پارس كردن آنها چه باكي دارد؟» (ص137) سعدي درگلستان و غزليات (سعدي، 1376) حدود 23بار واژه پارس را فقط به معناي سرزمين ايران وفارس به كار گرفت ودر بوستان (سعدي، 1369) از واژههای نباح، آواز و بانگ براي صداي سگ، بهره برده است.