چکیده:
مسائل اساسی عالم وجود، یعنی زندگی و مرگ در ادبیات هر ملتی بهویژه در دورههای سرنوشت ساز توسط نویسندگان، شاعران و هنرمندان تعریف و توصیف میشود،ادبیات فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. این مفاهیم بهطور گستردهای توسطشاعران ایرانی به ویژه سپهری، اخوان، فرخزاد، نیما، شاملو به تصویر کشیده شده است.با توجه به جهانبینی خاص هر یک از این شاعران، نگاه آنان به این دو موضوع، با هممتفاوت است. برخی، با دیدی مثبت و خوشبینانه به مسئلة نگریستهاند، در حالیکهبرخی دیگر برداشتی منفی از آن دارند. مطالعه و مقایسة دیدگاه شاعران نامبردهدرباره مرگ و زندگی با استناد به مثالهایی از آثار آنان، موضوع بررسی مقالة حاضر است.
خلاصه ماشینی:
بـدین ترتیـب ، ایـن شـاعر تیـزبین و نکته سنج (همانند اندیشمندان و فیلـسوفان بـسیار دیگـر از جملـه ولتـر، فیلـسوف بلنـد آوازة فرانسوی در سدة هجدهم ) ما را دعوت می کند کـه در زنـدگی وقـت خـویش را بـه شـناختن مسایلی که قادر به درکش نیستیم ، هدر ندهیم ، به نشانه ها و جذبه های سادة زندگی توجه کنـیم و از تمام زیبایی های آن، حتی از یک نان داغ یا یک سیب لذت ببریم .
در مقابل مشکلات و تلخـی هـای زندگی ، شاعر بی آنکه دلزده و ملول شده و امید و انگیزة خود را برای بودن از دسـت بدهـد، تحت تأثیر استاد خویش بودا که معتقد است : «زندگی انسان درون رنج اسـت » (عمـاد، ١٣٧٧، ١٣)، چنین می سراید: «مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است / من به او گفتم : زندگانی سـیبی اسـت / گـاز باید زد با پوست » (سپهری ، ١٣٧٨، ٣٤٢).
بر خلاف سهراب سپهری ، ترسیم زندگی روزمره یا زنـدگی شخـصی بـرای فرخـزاد بـه منظـور ارائة تصویـری زیبا از آن نیست ، بلکه بیشتر برای ایـن اسـت کـه شـرایط یکنواخـت و بی معنی آن را نشان دهد.
اما اخوان، گاه بدبینانه به مرگ می نگرد، اگر شاملو در مرگ فرخزاد احساس مـی کنـد کـه باید «جریان باد را پذیرفت »، اخوان از این مرگ ناگهانی شوکه شده، آن را یک جدایی دردناک ، یک «تیر بی رحم » و حتی نوعی بی عدالتی می پندارد و با لحنی پرخاشگرانه بر آن می تازد: «چـه وحشتناک / نمی آید مرا باور/ و من با این شبیخونهای شوم و بی شرمانه ای که دارد مـرگ/ بـدم می آید از این زندگی دیگر/ چه بی رحمند صیادان مرگ، ای داد!» (اخوان، ١٣٧٤، ٦٦-٦٧).