چکیده:
اخلاق در هندسه تمدن اسلام بسان ریشه ای است که ساقه و پایه بقیه معارف دینی، یعنی فقه و عقاید را فراهم می آورد. فقه ورزی نیز که با نوعی وسعت فهم و درک عمیق و ماهرانه در مجموعه معارف دین و با هدف مدیریت حیات طیبه انسان و راهبری و هدایت او انجام می گرفت، به تدریج در احکام عملی و رفتارهای ظاهری انحصار پیدا کرد و در شریعت و تشخیص حلال و حرام و ادای تکلیف در خصوص ظواهر رفتاری ویژه گشت و رفته رفته دانش مستقلی به اسم علم فقه را تاسیس نمود که با بیرون راندن صفات و بر محور فعل مکلف متکفل احکام آن گردید. به نظر می رسد فرهنگ و ارزش های اخلاقی اگر بخواهد سهم لازم و موقعیت واقعی خود را در نظام معرفتی و سبد علوم اسلامی و مدیریت فرهنگی و تولیت جامعه متمدن دینی بازیابد، بازشناسی عوامل این آسیب و آفت شناسی موانع درون دینی آن ضرورت دارد؛ عواملی چون تنزل از جایگاه اصلی به رتبه زائد و زینتی و انحصار فقه در احکام عملی و رفتاری که خاستگاه تاریخی جدایی دستگاه فقه از اخلاق می باشد.
خلاصه ماشینی:
"شاهد این امر، سیره سرپرست اصلی دین و کاملترین فرد آن، یعنی وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام| است که با اینکه الگوی عملی و تمام پایبندی به دین بودند، هرگز در امر دین و تبلیغ آن و رفتار خود نسبت به مردم از مسیر اخلاق خارج نشدند؛ بلکه با خلق عظیم و رحمت واسعه و نرمی فراوان و عفو زیاد، آن هم در میان مردمی متوحش و سختخوی و مشحون از رذایل نفسانی و معرفتی، آنان را به دین جذب و به پروردگار معتقد کردند و در مدت کوتاهی چنان تحول عظیمی ایجاد شد که فضایل اخلاقی جای رذایل را گرفت؛ خونریزی و برادرکشی از میان رفت و قساوت و خشونت و سختگیری تبدیل به مدارا و صمیمیت و صفای باطن گشت.
و اگر میان دین و اخلاق ارتباطی وجود داشت، میبایستی هرچه مردم دینشان بیشتر است، اخلاقشان نیز بهتر باشد؛ با اینکه آنچه در خارج مشاهده میشود، درست به عکس این مطلب است»؛ فرامرز قراملکی و همکاران، اخلاق حرفهای در تمدن ایران و اسلام، ص 28 و 32؛ رفیع، اخلاق پیامبر و اخلاق ما، ص 14 و 419؛ میرسپاسی، اخلاق در حوزه عمومی، ص 11؛ غفاریفرد، تاریخپژوهی در آسیبشناسی اخلاقی ایرانیها، ص 31 و 65؛ رنانی، چرخههای افول اخلاق و اقتصاد، ص 16؛ داوری اردکانی، اخلاق در عصر مدرن، ص 10؛ نیز بنگرید به: مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ج 12، ص 374؛ بحرانی، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، ج 10، ص 64؛ مازندرانی، شرح جامع أصول الکافی، ج 8 ، ص 289 و 343."