چکیده:
نوشته حاضر کندوکاو مفهوم هویت است، بررسی امکان شکل پذیری هویت کانادایی در ساحتی پسا استعماری. ادبیات و به ویژه رمان همواره بستری مناسب برای چنین جست وجویی است. در همین راستا، رمان بانوی پیشگو، سومین رمان مارگارت اتوود که نخستین بار به سال 1976 منتشر شد در این جا بحث می شود. این رمان در دوره ای نوشته شده است که پرسش هویت نه تنها مسئله روز نویسندگان و روشنفکران کانادا که دغدغه مردم و دولت کانادا نیزبود. بانوی پیشگو در امتداد دو رمان قبلی اتوود همچنان به دنبال طرح و پاسخ به مسئله هویت کانادایی در تقابل با هویت بریتانیایی و آمریکایی از یک سو و هویت شناسنامه دارکانادایی در دنیا از سویی دیگراست. این مقاله کوششی است تا با ردپای شخصیت اصلی رمان از سرگشتگی، مخفی کاری و کثرت هویت تا آشکار سازی و وحدت هویت هم قدم شود و به بازیابی یکی از راه های ساخته شدن هویت به طور کلی و هویت کانادایی به طور خاص بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"در کشف خود، دیگری ، و سرزمین از یک سو و ساخت هویت از سوی دیگر رابطه هـای دوگانـه و سـه گانـه ای شـکل مـی گیـرد کـه در مفهومهایی چون هراس، گریز، و دروغ می توان بررسی کرد اما در بستری زمانمند و مکانمنـد به نام رمان و این جا رمان بانوی پیشگو.
هویت جون از فـرار او به ادبیات شکل گرفته بود چه به عنوان خواننده (برای مثال، چندین بار بـه بـانوی شـالوت٢ اشاره می کند و با او همذاتپنداری : طلسم او که نمی تواند به دنیای بیـرون نظـر کنـد جـز بـه واسطة ی آینه ای که در مقابل پنجرهای در بالای قلعه قرار دارد؛ گریز او از قلعه وقتـی در برابـر وسوسه تماشای بیرون بالاخره تسلیم می شود و قایقی را می یابد و نامش را روی آن می نویـسد و رهسپار می شود؛ کشف جنازه او که مردم هویتش را با همین نام حک شده روی سـینه قـایق در می یابند.
٥- دروغ جون وقتی به داستان زندگی کنت لهستانی گوش می دهد که چطور مجبور می شود نخست از آلمانی ها و بعد به خاطر روسها و با چه وضعیتی از کشورش بگریزد تنها به دلیل هویتش و نه کار خلاف احتمالی ، «مهم کاری که انجام می دهی نیست ، مهم اینه که کی هستی » (١٩١)، و خود را به انگلیسی برساند که آنها را «ملتی مغازهدار» (١٩٠) می داند که همیشه سعی می کننـد چیزی را به تو بفروشند، از یک سو او را دروغگویی رمانتیک و بی اختیار می بیند درسـت مثـل خودش و از سویی دیگر او را به حکم غریزه باور می کند."