چکیده:
یکی از چالش های مطرح درباره حقوق انسان در فلسفه عملی کانت، سخنان نژادپرستانه او است. در نگاه اول، این سخنان با روح حاکم بر تفکر او متعارض به نظر می رسد. برخی کانت پژوهان به توجیه آن پرداخته اند و بعضی دیگر، بر وجود این تضاد تاکید کرده اند. به عقیده ما، با وجود سخنان نژادپرستانه کانت، نظریه اخلاقی او مصون از رویکرد نژادپرستانه است و هیاتی جهان شمول دارد که بر حفظ کرامت همه انسان ها به عنوان وظیفه اخلاقی- اجتماعی تاکید می کند. در این مقاله، ابتدا به جایگاه انسان شناسی در اندیشه کانت، به عنوان چارچوبی که دیدگاههای نژادی وی در آن طرح شده است، می پردازیم. سپس، نگاهی به نژادشناسی (فلسفه نژاد) و دیدگاه های نژادپرستانه او می افکنیم. بعد از آن، چالشی که میان این دیدگاه ها و روح حاکم بر تفکر او به چشم می آید را بررسی می کنیم و نظرات کانت پژوهان را در این باره تبیین و ارزیابی می نماییم و بخش پایانی را به جمع بندی و نتیجه گیری اختصاص می دهیم.
خلاصه ماشینی:
6. The Hunnish )Mongolian or Kalmuckian) Race کانت سه سال بعد در مقاله اي با عنوان «تاريخچۀ جغرافيايي انسان »١ تقسيم بندي چهارگانه ديگري را ارائه ميدهد و ميگويد که فقط چهار نژاد وجود دارد که بنا بر مقتضيات جغرافيايي توسعه مييابند و هرکدام از نژادها شاخه اي از اين نژادهاي اصلي چهارگانه اند: (١) نژاد اروپاي شمالي بلوند سفيد (٢) نژاد آمريکايي سرخ پوست (٣) نژاد سنگامبيايي ٢ سياه پوست (٤) نژاد هندي- آسيايي زردپوست ( :[١٧٧٨]٢٠١٣ ,Kant .
“Determination of the Concept of Human Race” به اين ترتيب ، کانت ماهيت ارثي و تداوم پذير ويژگيهاي نژادي را در مقابل گوناگونيهايي که خصيصه هاي موروثي هستند قرار ميدهد ( :[١٧٨٨] ٢٠٠٧ ,Kant .
٣. اشکال ديگر اين است که کانت در بيشتر موارد نژادها را به چهار دسته تقسيم ميکند؛ اما گاهي گروه هاي نژادي کوچک تر را در رده بندي خود جاي ميدهد (,Kant .
در چند دهۀ اخير نيز اين دسته از سخنان کانت توجه شماري از فلاسفه را به خود جلب کرده است ؛ زيرا بيان چنين سخناني در نگاه نخست با روح تفکر او به مثابۀ برجسته ترين فيلسوف عصر روشنگري متعارض به نظر ميرسد؛ تفکري که الهام بخش ايده هاي روشنگري دربارة خودآييني، برابري و کرامت انساني بوده است .
٥. چارلز ميلز معتقد است در صورتي انديشۀ کانت انسجام دروني خواهد داشت که از اين زاويه بنگريم که او غيرسفيدپوست ها٤ را فاقد اين قابليت ميداند که بتوان نظريۀ اخلاقياش را در مورد آنها به کار برد؛ زيرا در فلسفۀ او مفهوم اونترمنش ٥ وجود دارد که بر طبقه اي از نوع انسان اطلاق ميشود که به آستانۀ استعداد عقلاني نميرسند؛ در حالي که استعداد عقلاني جهت واجد شرايط شدن براي تشخص اخلاقي کامل ٦ ضروري است 7 (٢٥ :٢٠١٤ ,Mills).