چکیده:
در مبانی عقیدتی اسلام، مفهومها و باورهایی هستند که مسلمانها را به توسعه اقتصادی عادلانه ترغیب کرده و از این راه، در تنظیم رفتارهای درونیشده کارا و عادلانه مؤثر واقع میشوند. اعتقاد به «مالکیت تام خداوند» (اصل توحید)، «تعادل هدایتشونده» (اصول نبوت و امامت) و «وجه اجتماعی عدالت خداوند» (اصل عدل)؛ انسان و جامعه مسؤول در مقابل پروردگار جهان و متعهد به قیامت را پدید میآورد و عنصر اصلی توسعه اقتصادی اسلامی را تدارک میبیند. این جامعه متعهد است که توزیع عادلانه و اشتغال کامل را به مثابه وظیفهای الاهی به انجام برساند، و افراد جامعه نیز مسؤولند تا براساس دو اصل «لاضرر و لاضرار» و «ادای امانات» ضمن کوشش کارامد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه خود، به حفظ محیط زیست، تولید و مصرف کالاهای مجاز اقدام کنند.
Within the theological principles of Islam there are some concepts and beliefs that encourage Muslims towards just economic development; and therefore play a role in adjusting just and efficient internalized behaviors. Believe in the omni-ownership of God (the principle of Tawhid)، guided equilibrium (the principle of prophet-hood and guardianship or Imamate)، and the social dimension of divine justice (the principle of justice) creates a man and society responsible before God and committed to the hereafter which constitutes the basic element of Islamic economic development. This society is committed to realize just distribution and full employment as a divine duty; produce and consume permitted commodities، while practicing an efficient economic effort to increase their per capita income based on two principles of prohibition of harming others (La Zarar rule) and trustworthiness.
خلاصه ماشینی:
پرسـش 158 اساسي اين است که آيا در مباني عقيدتي اسلام مفهوم ها و باورهايي وجود دارد کـه مـردم مسلمان را به توسعه اقتـصادي عادلانـه ترغيـب کـرده و از ايـن راه ، در تنظـيم رفتارهـاي دروني شدة کارا و عادلانه مؤثر واقع شوند؟ مقاله در صدد پاسخ به همين پرسش است .
تعريف هاي پيشين ، همگي بر اين نکته تأکيد دارند که توسعه ، فرايند تحول بلندمـدت و همه جانبه (و نه صرفاً اقتصادي )، ساختاري و کيفي درون يک نظام اجتماعي به نـام جامعـه (دولت ـ ملت ) است که نيازهاي رو به گسترش جمعيت را با روشي عقلاني تا حـدي کـه امکان دارد برآورده کند.
در سطح کلان نيز، خرده نظـام اقتـصادي بـه کسب انرژي بيشتري از محيط خود قادر مي شود و ثروت بيشتري توليد مي کند، خرده نظـام سياسي قدرت بسيج بيشتر مردم را درباره هدف هاي جامعه کسب مي کنـد و مـشروعيت و اقتدارش زيادتر مي شود، خرده نظام اجتماعي عاطفه ، محبت و تعهد بيشتري درباره آحـاد و گروه هاي جامعه توليد مي کند و همبـستگي و عـزت ملّـي افـزايش مـي يابـد، و سـرانجام ، خرده نظام فرهنگي قادر به توليد و ذخيره سازي و بازيافت (شامل شناختن تاريخ و سنت ) و توزيع اطلاعات (ارتباط اطلاعاتي ) بيشتري مي شود.
نبوت و امامت به نياز بـه انـسان کامـل (خليفـه خدا) و نياز به پديدآوردن نظام اجتماعي ـ فرهنگي عادلانه اشـاره دارد و ايـن کـه خداونـد همه مردم را جانشين خود در زمين و در عين حال ، امانت دار و مـسؤول قـرار داده اسـت .