چکیده:
در پایان جنگهای ساله مذهبی کنفرانسهای صلح وستفالیی تشکیل شد و قریب 400
شاهزادهنشین آلمانی که جزئی از امپراتوری مقدس رم- ژرمنی بودند حق اعلان جنگ و صلح
مستقل پیدا کردند. این استقلال نسبی شروع دولتهای ملی را نوید میداد که از این پس
سنگ پایه بنای نظم بینالمللی محسوب میشدند.این واحدهای جدید به تدریج رشد کرده و
با تعریف ملت در انقلاب کبیر فرانسه معنای واقعی خود را یافتند.دولتهای ملی تا سالهای اخیر اهمیت خود را حفظ کردهاند.اما امروزه نسبت به
استمرار یا ختم نقشپردازی آنها تردیدهایی بوجود آمده است.
خلاصه ماشینی:
"در سال 1555 زمانی که شارلکن این امپراتوری را بین برادر و پسر خود تقسیم کرد از یکپارچگی افتاد و پس از آن هلندیها و سوئیسیها و اهالی سواحل بالتیک هم از محدوده آن خارج شدند و از همه مهمتر استقلال چهارصد شاهزادهنشین آلمانی بود که به موجب معاهدات وستفالی حق جنگ و صلح را به دست آوردند و نظارت امپراتوری بر آنها فقط جنبه صوری داشت.
فرانسه علاوه بر الحاق پارهای از سرزمینهای غرب آلمان به خاک خود برای همیشه از ایجاد یک امپراتوری جهانی کاتولیک به وسیله هابسبورگها نیز آسودهخاطر شد و تقسیم شدن ایالات آلمان به شاهزادهنشینها هم زمینه مساعدی برای توسعهطلبی و مداخله فرانسه در امور آنها فراهم میساخت؛به ویژه آنکه بسیاری از این شاهزادگان به دنبال تماس با قدرتهای خارجی بودند تا در برابر سایر شاهزادهها بر اقتدار خویش بیفزایند.
آنچه به کمک فرانسه آمد مرگ شارل گوستاو بود که در سال 1660 اتفاق افتاد و مازارن حکمیت را در دست گرفته و با توافق هلند و انگلستان قرارداد الیوا را در همان سال بین سوئد و لهستان بر پایه تقسیم مناطق مورد اختلاف منعقد کرد و ایالت براندنبورگ هم زیر عنوان دولت مستقل پروس شناخته شد که در سال 1713 مورد قبول امپراتوری مقدس واقع شد.
به محض آنکه سران اروپا از این موضوع اطلاع یافتند بانگ اعتراض برآوردند، به ویژه ویلیام درانژ یا ویلیام سوم پادشاه انگلستان که از قدرت و وسعت فرانسه که در این صورت از بلژیک تا مدیترانه گسترش مییافت هراسناک شده و اتحادیه عظیمی علیه لوئی چهاردهم به وجود آورد و وارد جنگی شد که تا سال 1713 به طول انجامید."