چکیده:
در مقاله حاضر راجع به لغات و تعبیراتی که در نواحی یمگان و بدخشان به کار میرفته و ناصرخسرو تعدادی از این
اصطلاحات را در دیوان خود به کار برده، چون: ایدون و ایدون، باغ، بعمدا، بیپیاز، پشین، تابعه، تن آستین، جرم، سین و شین محمد
و.... بحث شده و برای هر کدام توضیحاتی آمده است.
خلاصه ماشینی:
"دهخدا او را دشنام میدهد و غورک پاسخ میگوید و به فرجام، دهخدا در خشم شد با غور گفتا هم کنون راست گردانم به یک «باهو» من این پشت دو تا غورک بی شرم کان بشنید گفت: احسنت و زه خود چنین به هم «طبیب» وهم عوان، همدهخدا(1)16ـ عمرو و فریغون آن فلسفه است وین سخن دینی این شکرست و فلسفه هپیون است از علم خاندان رسول است این نه گفته عمر و فریغون است (120/30 و 31) «فریغون» در مصرع دوم بیت دوم از نامهای متداول در خراسان و ورارود قدیم بوده است(2) و یکی از محدثان روزگار ناصرخسرو نیز همین نام را داشته(3) که شاید در بیت زیر (قصیده 65، بیت 26) شاعر بدو اشارت دارد: کند مبطل محقی را به قولی روایت کرد حماد از فریغون امادر بیت مورد بحث، این نام چونان عمرو و زید و بکر و خالد در معنی فلان و بهمان وبهمدان و بیستار از مبهمات است ونام معطوف علیه آن هم «عمرو»است، نه عمر ـ به تشدید راء ـ که استعمالی سخت غریب بل عجیب است!
بیت ناصرخسرو نیز در دیوان طبع قدیم، بدین صورت تصحیح گردیده است: چون که نکو ننگری جهان چون شد خیرو صلاح از زمانه بیرون شد اما چند شاهد دیگر از این باب: افسوس که نامه جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی دی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد کی شد دلا چندم بریزی خون زدیده، شرم دار آخر تو نیز ای دیده خوابی کن، مرا دل گرم دار آخر منم یارب که جانان را ز ساعد بوسه میچینم دعای صبحدم دیدی که چون آمد به کار آخر درآ که در دل خسته توان درآید باز بیا که در تن مرده روان درآید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز(1)______________________________ 1."