چکیده:
تازهای به دست آورد،اگر چه الزامات و مقدراتی نیز حال در موقعیت و وجود او است.جاذبه زمین همواره عمل میکند؛سرما و گرما اثر ثابت خود را اعمال میکنند؛ مرگ نیز،دیر با زود،امری حتمی الوقوع است.بالاخره انسان الزاما در محدودهء انسانی خود میفهمد و به هیجان در میآید و در این قلمرو مسائل را تبیین میکند. در این میان انسان چه نقشی دارد؟او در سپهر این الزامات میتواند تصمیم بگیرد و عزماش را جزم کند،یا کاملا منفعل است،و یا حالت سوش وجود دارد که بین الامرین میباشد؟ما در این مقاله سعی کردهایم،از طرفی حدود مقدرات را،با توجه به تاریخ و حیات فعلی انسان بررسی نماییم،و از طرف دیگر معنی آزادی و اختیار انسانی را در چهار چوب همین مقدرات بیان کنیم.بدن اینکه بخواهیم با نصایح بیبنیان،و زور و عنف آزادی یا جبر را بر احوال انسانی تحمیل نماییم.بدین جهت،ابتدا صورتهای مختلف جبر را مورد بررسی قرار دادهایم،سپس راههای آزادی را در جو همین الزامات بررسی کردهایم.بنابراین مفهوم تازهای از آزادی،به عنوان گذر از وضع موجود،کشف و فهم راههایی که امکان تحقق دارند،مطرح شده است.این بررسی با ذکر مثالهای کاملا ملموس مطالب را مورد بحث قرار داده است. چون امر بر این دایر است که نگرش تازهای از جبر و اختیار مطرح شود،بدین جهت مطالبی مطرح شده است که فهمیدن آنها مستلزم تعمق و تأمل مجدد میباشد.به عبارت دیگر،نمیتوان با سهلگرائی و به صورت ماشینی از یک کتاب عزیز،یا از یک شخصیت والا نقل مطلب نمود و خود را از تفکر مجدد معاف ساخت،و به تسلیم و بینظری روزگار گذراند.حکم از آن هر انسانی است که مطابق امکاناتی که کشف نموده است،تصمیمات خود را عملی سازد و به زندگی خود رنگ و معنی خاصی بدهد و ماهیت حوادث را به نحوظاهرا انسان همواره در پی شناختن سرنوشت و تکلیف خود بوده است تا وظیفه خود را بشناسد و مسئولیت یا عدم مسئولیت واقعی خود را در برابر حوادث تشخیص دهد.این جستجو از این سؤال سرچشمه گرفته است: «آیا من مالک و سازندهء سرنوشت خود هستم یا سرنوشت من به دست قدرتی خارج از من رقم خورده است؟»این قبیل تفحصات و تأملات حول این دو قطب،در نوسان بوده است.قبول یکی از دو مورد،غفلت از واقعیت عینی و ملموسی است که اتفاق میافتد.زیرا،از جهتی،انسان تحت تأثیر شرایط مقدر و محتوم زندگی میکند.او در زیر سلطه قوانین طبیعت قرار دارد،که همواره یکنواخت عمل میکنند.به طور مثال،انسان همواره در حال تحول است؛نیروی
خلاصه ماشینی:
این امر نیز کاملا روشن است که انسان از ورای اعتقادات و آداب و رسوم،دیانت،سیاست و به طور کلی از ورای فرهنگی که با آن تربیت شده، حوادث جهان را ملاحظه میکند و به آنها معنی میدهد.
»21 اشارهای نیز به رباعیات خیام لازم است: در رهگذرم هزار جا دام نهی گوئی که بگیریم اگر گام نهی یکذره جهان ز حکم تو خالی نیست حکمم تو کنی و عاصیم نام نهی به هر حال چنین به نظر میآید که ما به هنگام عمل در اجبار و الزام قرار داریم ولی پس از وقوع واقعه،در سپهر ذهن و اندیشه،با این سو و آن سو کردن دلایل و علل،فکر میکنیم،که میتوانستیم غیر از آنچه انجام دادهایم، عمل کنیم،و سپس خیال میکنیم که مختار بودهایم و پشیمانی به ما دست میدهد.
در مورد قضا و قدر و مقدرات الهی نیز مطلب این گونه قابل تفسیر است که خداوند تبارک و تعالی،مقدراتی دارد که از قبل معین شده است؛هر کس به میزان آگاهی خود میتواند از اجبار نجات یابد.
هیچ اشکالی ندارد که در حال تلاش با امیدواری کامل بگوید: ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یکساعتم بگنجان در سایهء عنات63 اگر بخواهیم به شواهد شعری بپردازیم و آنها را مبنای حل مسألهء جبر و اختیار قرار دهیم به جایی نمیرسیم زیرا آن اشعار مبین پدیدارهای مختلف احوال انسانی است که در هر زمان بنابر موقعیتها و وضع انفعالی و عقلانی انسان شکل خاصی گرفتهاند،و مجموعا و به صورت مبهم و کلی مبین وجود اختیار و جبر هر دو میباشند و شامل تعارضات و پارادوکسهای گوناگون هستند.