چکیده:
در طول تاریخ، سیمای ایران در ذهن و اندیشه غرب به
طور کلی، و نزد فرانسویان به طور خاص، پیوسته جلوهای دوگانه و متضاد داشته است.این
تصویر که در ابتدا براساس کتابهای تاریخی کهن شکل میگیرد، با اشارتی که در کتاب
مقدس تورات و انجیل به پارس و پارسیان شده، جلوهای دیگر میباید.دوباره این تصویر
با ذهنیت ناشی از جنگهای صلیبی و تبلیغات کشیشان متعصب تغییر چهره میدهد و
سرانجام تحت تأثیر سفرنامههای سیاحان درباره ایران و به خصوص تحت تأثیر برداشتهای
عالمانه و حکیمانه فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه، از دادههای این سفرنامهها، سیمای
حقیقی ایران و ایرانی به عنوان یکی از ارکان بنیادین تمدن جهانی برای همیشه در
ادبیات فرانسه نقش میبندد.این مقاله سعی دارد، با اشارهای گذرا به چگونگی
شکلگیری این تصویر و تحول آن تا عصر کلاسیک، سفرنامههای مربوط به ایران و تأثیر
آنها بر شکلگیری ذهنیت فرانسویان نسبت به ایرانیان را مورد بررسی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"دوباره این تصویر با ذهنیت ناشی از جنگهای صلیبی و تبلیغات کشیشان متعصب تغییر چهره میدهد و سرانجام تحت تأثیر سفرنامههای سیاحان درباره ایران و به خصوص تحت تأثیر برداشتهای عالمانه و حکیمانه فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه، از دادههای این سفرنامهها، سیمای حقیقی ایران و ایرانی به عنوان یکی از ارکان بنیادین تمدن جهانی برای همیشه در ادبیات فرانسه نقش میبندد.
در مورد روایات مربوط به ایران در کتاب مقدس، دو روایت مهم، که صفحات قابل ملاحظهای از این کتاب آسمانی را به خود اختصاص میدهد، تصویری از عظمت و شکوه تمدن و اندیشه ایرانی را به نمایش میگذارد:روایت اول که در بندهای اولیه باب عزرا در تورات آمده، روایتی است معروف به «فرمان کوروش 2 »و درباره بازگشت یهودیان اسیر در بابل به اورشلیم:«خداوند روح کوروش، پادشاه پارس را برانگیخت که در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آنرا نیز مرقوم داشت و گفت:کوروش، پادشاه پارس، چنین میفرماید: «یهوه، خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهوه است بنا نمایم.
بنابراین، ایران تمام قلمرو ادبیات داستانی فرانسه را (1)- nongaM (2)- tluaniuQ eppilihP (3)- siteniN (4)- ueidliV emM (5)- sliF nollib?erC (6)- eriatloV تحت تأثیر قرار میدهد؛و آثار خلق شده و الهام گرفته از عنصر ایرانی آنچنان متعدد و بیشمار میگردد که برای تعدیل این ویژگی، اغلب و به طور نامشخص از عناصر ترکی، هندی یا چینی نیز استفاده میشود(1971، ص 103)."