خلاصه ماشینی:
"وی در سال 1358 که دومین مرحلهء فعالیت کانون در پرتو آزادیهای پس از انقلاب اسلامی آغاز شد،فعالیتهای سیاسی کانون را با سرنگونی رژیم ستمشاهی پایان یافته ندانست و ادعا کرد:«تا هنگامی که از آزادی اندیشه و عقیده برای همه افراد و گروههای عقیدتی و قومی بدون هیچ حصر و استثنا و آزادی بیان و نشر و اشاعهء افکار و عقاید و آثار فکری برای همه گروههای عقیدتی و قومی در ایران تأمین نشده باشد و تا هنگامی که کوچکترین نشانهای از تبعیض و استثمار فرهنگی در این سرزمین و در جهان بر جای مانده باشد،کانون نویسندگان ایران حق خواهد داشت که آرمانهای خویش را واقعیت نیافته بداند و مبارزه بیامان خود را با همهء نیروها و گرایشهای ضد اندیشیدن یعنی همهء دشمنان آزادی و آزادگی ادامه دهد».
تبدیل کانون به یک مرجع سیاسی چپگرا هم روزگاری مورد ادعا و دفاع او و بسیاری از یارانش بوده است که چند سال بعد خود از آن چنین یاد میکند: «سیاستزدگی،در اصل نگرش اجتماعی- فرهنگی دیکتاتورهای تک حزبی«چپ»است،و چون مرده ریگی از این گونه دیکتاتورها نگرشی است که بر دوش اندیشه و جهاننگری روشنفکران«چپ»در نهادهای فراسیاسی یعنی دمکراتیک،راه میبرد و میکوشد تا-اگر بشود و تا آنجا که میشود-هر یک از این نهادها را به ویترین فرهنگی برای این حزب یا آن سازمان بدل کند».
اسماعیل خویی که خود از اعضای این کانون است،ضمن اعتراف به اینکه کانون نویسندگان فراری نماد یا نمودی از ساخت روشنفکری کل ایران نیست،عدم تحمل آراء و گرایشهای غیر چپی را حق مسلم آن مجموعه میداند و دلیلی که برای توجیه نظر خود اقامه میکند چنین است:«کانون نویسندگان ایران،در ایران نیز یک کانون نویسندگان چپ بود»."